تاریخ و ضد تاریخ
بر این خاکی که ایران است نامش
بانگ انسانی
دمی پیش نهیب شوم اهریمن نشد خاموش
در این کشور اگر جبار ها بودند مردمکش
از آنها بیشتر
گردان انسان دوست جنبیدند
به ناخن خار ه بیداد را بی باک سنبیدند
فروزان مشعل اندر دست
آوای طلب بر لب
به دژهایی یورش بردند
که ش بنیان به دوزخ بود
به موج خون فرو رفتند
لیکن فوج بی باکان
نترسید از بد زشتان
نپیچید از ره پاکان۱
تاریخ و ضد تاریخ
تاریخ همیشه دو گونه روایت می شود: توسط مردم و ضد مردم. به واقع تاریخ را هم اینان می سازند، نیرو هایی که در سمت درست و بالنده تاریخ اند و برای تغییر اوضاع پای به میدان سهمگین نبرد طبقاتی گذاشته اند و در مقابل نیروهایی که وابسته به طبقات میرنده و ارتجاعی تاریخ اند و با تمامی نیروی سعی می کنند سد راه پیشرفت تاریخ شوند.
تاریخ و ضد تاریخ در بستر مبارزه طبقاتی دو شا دوش هم به پیش می روند تا روزی که ضد تاریخ به زباله دان تاریخ سپرده شود و انسان از مرحله پیشاتاریخ بگذرد و تاریخ انسان طراز نوین آغاز شود .
پرویز معتمد کیست
هم چنان که ما تاریخ و ضد تاریخ داریم، قهرمان و ضد قهرمان هم داریم. دو جبهه حق و باطل در طول تاریخ در برابر هم صف می کشند و جدالی سهمگین را پیش می برند .
پس اگر به عهده ماست کسانی راکه برای بهروزی مردم خود پای به میدان مبارزه نهاده اند و در این راه از تمامی دار و ندار خود گذشته اند به نام و نشان بشناسیم و این یعنی قرائت درست تاریخ، باید ضد تاریخ را هم بخوانیم و ضد قهرمان را هم به نام و آدرس دقیق بشناسیم تا در حافظه قومی ما نام نیروهای تباهی ثبت شود و بدانیم عامل تباهی و سیاه روزی یک ملت چه کسانی بوده اند. به همین خاطر مهم است ما بدانیم موجودی مثل پرویز معتمد کیست و از کجای تاریخ بیرون آمده است. و چه می گوید و ضد تاریخش را چگونه روایت می کند.
در سال ۱۳۳۸ به خدمت ساواک درآمد. سازمانی جهنمی که فرزند نامشروع فرمانداری نظامی تهران بود. که بعد از کودتای ارتجاعی – استعماری ۱۳۳۲ ماموریت داشت نیروهای چپ و ملی را قلع و قمع کندتا پای کنسرسیوم نفتی به اقتصاد و سیاست ایران باز شود .
ساواک در خون افسران حزب توده در زندان لشکر زرهی برخشت افتاد و پر و بال گرفت تا در خون و شکنجه برنا شود و از یک رژیم کودتایی و نامشروع دفاع کند.
معتمد در دانشکده ساواک تحصیل کرد و بعد دوره رنجری و چتربازی را گذراند و بین سال های ۴۱-۱۳۳۹ عملیات رزمی را پشت سر گذاشت .
در شهریور ۱۳۴۱ به زندان قزل قلعه منتقل شد و از آنجا به اوین رفت.
در حمله به حسینیه قم و سرکوب قیام ۱۵ خرداد و شورش های فارس شرکت داشت . واز سال۱۳۵۰ با اوجگیری جنبش چریکی و به وجود آمدن کمیته مشترک ضد خرابکاری به کمیته مشترک رفت و در سال۱۳۵۶ از ایران گریخت .
شرح ماوقع به روایت سرگردمعتمد
«معتمد از طریق احمد کمالی و یکی از بازجویان کمیته مشترک مطلع می شود بهروز ارمغانی با دکتر جوشنی برادر زنش ارتباط دارد .
ابتدا یک نفوذی در محل کار دکتر جوشنی گذاشته می شود و در مرحله دوم تلفن خانه دکتر جوشنی زیر شنود ساواک قرار می گیرد .
مسعود آیرملو مامور مراقبت از خانه دکتر املشی می شود و عبدی مسئول شنود می شود . بعد از مدتی اولین تماس گرفته می شود: «اونکه آویزان است بیاور. من بهت زنگ می زنم»
با همکاری مخابرا ت تماس های ارمغانی با شهرستان های کرج، قزوین و رشت لو می رود.
امیر خلج مامور گرفتن عکس از ارمغانی می شود در پارکینگ وزارت اقتصاد رو به روی خانه دکتر املشی به کمین می نشیند و از بهروز عکس می گیرد .
شاه شخصاًدر جریان شنود هاست.
آخرین تماس مربوط بود به تماس نسترن آل آقا با حمید اشرف، اما اشکال کار در آن جا بود که حمید یک طرفه تماس می گرفت و ساواک نمی توانست خانه او را پیدا کند.
در جریان این شنود ها ۲۰۰-۱۵۰ نفر شناسایی شدند. تیمسار سجده ای چهارمین رئیس کمیته مشترک در جریان کار قرار می گیرد .۳
مخابرات با کنترل سانترال ها می توانست تلفن را به شنود ساواک وصل کند. منصور لواسانی در مخابرات مسئول شنود بود.
در یکی از شنودها قرار حمید اشرف در خیابان امیر شرقی جنب بیمارستان جرجانی لو رفت. معتمد به سر قرار رفت و حمید را دید اما جرئت نکرد با او درگیر شود بخاطر همین کار مورد عتاب و خطاب قرار کرفت که چرا حمید را نزده است.
برای کنترل خانه ها بهروز شاهوردی لو، افسر ساواک ۵ تاکسی از تاکسیرانی گرفت تا نگهبان خانه تهران نو متوجه رفت و آمد های مشکوک نشود .»۴
روز بزرگ
این روز را بخاطر بیاورید
۲۶ اردیبهشت ۱۳۵۵ را می گویم
در ساعت ۲ بامداد خانه تهران نو مورد حمله قرار گرفت. خانه ای که حمید اشرف و ارژنگ و ناصر شایگان در آن بودند.
فرماندهی عملیات با سرمستی بود. سرمستی در ساعت۲ بامداد خانه خیابان خیام ، پلاک ۸ در تهران نو را مورد حمله قرار داد.
حمید راه خود را با نارنجک و آتش مسلسل گشود. پایش تیر خورده بود اما خط محاصره را شکست و از محاصره خارج شد. حمید وقتی رفت برادران شایگان هنوز زنده بودند.
حمید به خانه ای در کوی نیازی رفت ، که نزدیکترین خانه به این پایگاه بود . آن خانه نیز در محاصره ساواک بود .حمید موفق شد از پشت بام بگریزد .در عبور از خط محاصره یک افسر و ۲ پاسبان را زد ماشین و اسلحه آنها را برداشت و از خط محاصره بیرون رفت .
در این عملیات جلیل اصفهانی۵ و همایون کاویانی، ۲ تن از افسران عملیاتی کمیته مشترک حضور داشتند.
در خانه کوی نیازی صبا بیژن زاده و علیرضا نیستانکی زندگی می کردند که حمید به آن ها اطلاع داد بود برای بردن او بیایند.
هرسه به خانه ای می روند که تحت محاصره است . خانه در ساعت ۱:۳۰مورد حمله قرار گرفت. در این خانه نادره احمد هاشمی زندگی می کرد. هر چهار نفر زنده از محاصره خارج می شوند.
در میدان محسنی حمید با گشت کلانتری قلهک برخورد کرد رئیس کلانتری سرهنگ فرداد و پلیس همراهش را زد و با ماشین پلیس از صحنه گریخت. حمید از طریق بیسیم پلیس متوجه شد از کجا ضربه خورده اند.
بهمین خاطر به سوی خانه های تیمی در کوی کن رفت (شهر آرا)، آنجا نیز در محاصره بود یک پلیس را می زند و از خط محاصره خارج می شود.
به خانه تیمی سه راه شکوفه می رود و می بیند آن جا نیز در محاصره است.
در خانه کوی کن عزت غروی۶، قربانعلی زرکاری، محمد رضا قنبر پور، فرزاد دادگر و جهانگیر باقری بودند که همگی کشته شدند.
در این عملیات ۴ اکیپ عملیاتی ساواک ، نیروهای زبده شهربانی و ژاندارمری در صحنه بودند. این عملیات تا ساعت ۱۲ شب ادامه داشت .
در روز ۲۸ اردیبهشت خانه ای تیمی در رشت مورد حمله قرار گرفت؛ بهروز ارمغانی،هره مدیره شانه چی و سه نقر دیگر کشته شدند .
میترا بلبل صفت،سماعیل عابدی در قزوین،
فریده غروی ، حسین قائمی وهوشنگ قربانی کنده رودی در کرج کشته شدند.
پرونده حمید اشرف به هوشنگ ازغندی سپرده شد.۷ و پرویز معتمد مامور به همکاری با او شد .
ساواک از طریق نسترن آل اقا به رضا یثربی رسید و با تعقیب او به خانه ای در مهر آباد جنوبی رسیدند. این تعقیب و مراقبت یک ماه و نیم طول کشید.
عملیات مهرآباد
این عملیات چون عملیات اردیبهشت ماه با ۴ تیم عملیاتی کمیته و با حضور بهترین های عملیاتی شهربانی و ژاندارمری برنامه ریزی شد .
تمامی ۹ نفر خودرا بکشتن دادند تا حمید اشرف بگریزد.
اشرف در حال پریدن از یک دیوار ۴ متری بود که تیر خورد. زننده تیر معلوم نشد . در گیری ۴ ساعت ادامه داشت.»۸
آن دو روز بزرگ
آن دو روز بزرگ را بخاطر بیاوریم. آن دو روزی که تمامی تهران آتش بود. آن دو روزی که تمای خوبی در مقابل تمای بدی و شر ایستاده بود و نیروهای تباهی و تاریکی به مصاف نیروهای روشنی رفته بودند.
در این دو روز ستارگان بی شماری در مدار شب میهن درخشیدند و آسمان تاریک میهن را روشن کردند و رفتند . آنان در رکاب سردار خود جنگیدند و به شهادت رسیدند.
پس شماره می کنیم نام یکایک آنان را برای ثبت در تاریخ و حافظه قومی خود تا آیندگان بدانند به راستی در آن دو روز بزرگ حماسه آفرینان چه کسانی بودند:
۱- حمید اشرف
۲-ارژنگ شایگان
۳-ناصر شایگان
۴-عزت غروی
۵-قربانعلی زرکاری
۶-محمد رضا قربان پور
۷-فرزاد دادگر
۸-جهانگیر باقری پور
۹-بهروز ارمغانی
۱۰-زهره مدیره شانه چی
۱۱-شناخته نشد
۱۲-شناخته نشد
۱۳-شناخته نشد
۱۴-میترا بلبل صفت
۱۵-اسمعیل عابدی
۱۶-فریده غروی
۱۷-حسین فاطمی
۱۸-هوشنگ قربانی کنده رودی
۱۹-محمد رضا یثربی
۲۰سید محمد حسین حق نواز
۲۱-محمد مهدی فرقانی
۲۲-عسگر حسن اروجی
۲۳-یوسف قانع خشکه بیجاری
۲۴-طاهره خرم
۲۵-غلامرضا لایق مهربانی
۲۶- علی اکبر وزیری
۲۷-فاطمه حسینی
۲۸-لادن آل آقا
۲۹مهوش خاتمی
۳۰فرهاد صدیق پاشاکی
۳۱-احمد رضا قنبر پور
سلام بر آنان
سلام بر تمامی آنان
در آن روز که بدنیا آمدند
و در آن روز که برای بهروزی مردم خود سلاح به کف گرفتند
و در آن روز به خاک افتادند
سپاه تباهی
۱- محمد رضا پهلوی
۲- سرتیپ سجده ای-رئیس کمیته مشترک
۳- سرهنگ آیرم-اخرین رئیس کمیته مشترک
۴- پرویز ثابتی-معاون ساواک
۵- جلیل اصفهانی-افسر عملیاتی کمیته مشترک
۶- سرمستی-فرمانده حمله به تهران نو
۷- همایون کاویانی-افسر عملیاتی
۸- پرویز معتمد-افسر عملیاتی
۹- ازغندی-بازجو
۱۰- تهرانی-بازجو
۱۱- سعید آیرملو-ساواکی
۱۲- عبدی-ساواکی
۱۳- امیر خلج-ساواکی
۱۴- منصور لواسانی-ساواکی
۱۵- بهروز شاهوردی لو-افسر عملیاتی۹
۱۸- ناصری -بازجو
چند نکته
پرویز معتمد در این مصاحبه به چند نکته اشاره می کند:
۱- برادران شایگان توسط تیم های عملیایی کشته شدند.
۲- ابوالحسن شایگان برادر سوم شایگان در تیر ۵۵ دستگیر شد و در اسناد ساواک بازجویی از او و عکس او موجود بود .و دیگر از او خبری نیست . تهرانی در بازجویی هایش می گوید :او با نام نصرتی در اوین بود . به ضرس قاطع ساواک او را کشته است و در مکان نامعلومی دفن کرده است .
۳- معتمدی با گذشت چهار دهه از عملیات مهر آباد هنوز ابا دارد بگوید فرمانده عملیات مهر آباد چه کسی بوده است و هنوز از او با عنوان «آن بزرگوار» یاد می کند .
دو خطای تاکتیکی و یک برتری امنیتی
نخستین خطا از آن بهروز ارمغانی است. تمامی ماجرا ازآنجا شروع می شود که بهروز گه گاه به خانه دکتر املشی، برادر همسرش رفت و آمد می کند.
این سر آغاز جستجوی ساواک برای رسیدن به ارمغانی است. باقی قضایا شق القمر نیست. گذاردن یک عنصر نفوذی در محل کار املشی و پیدا کردن خط تلفن او و گذاشتن شنود.
در این زمان ساواک به یک برتری تکنیکی دست یافت. آمدن تلفن سانترال به ایران این امکان را به ساواک داد تا بتواند یک منطقه را در یک آن کنترل کند. و بمحض شنیدن صدا و مکالمه ای مشکوک روی آن خط قفل شود.
بر بستر خطای تاکتیکی ارمغانی و برتری تکنیکی، ساواک موفق شد حمید اشرف را پیدا بکند. اما این تمامی ماجرا نیست.
یک خطای تاکتیکی دیگر بکمک ساواک می آید ، گسترش بی رویه تشکیلات در شهر. امری که مغایرت داشت با نظر بنیان گذاران سازمان که اصرار داشتند مناطق امن در کوه و جنگل بر قرار شود .
یک نکته مهم
پیشی گرفتن ساواک از چریک ها بر بستر دو خطای تاکتیکی ویک برتری امنیتی دلیل برنایی رژیم نبود آغاز پایان رژیم کلید خورده بود. و این آخرین تلاش ساواک بود. ساواک در سراشیب سقوط و جنبش در حال برآمدن و برنایی بود.
باید ها و نباید های حمید اشرف
با نگاهی به پرونده های ساواک و مصاحبه افسر عملیاتی کمیته مشترک، سرگرد معتمد این سوال پیش می آید چرا حمید اشرف بعد از ضربات اردیبهشت ۵۵ هم چنان در ایران ماند.
آیا خطر را احساس نمی کرد؟
آیا فکر می کرد همچنان بخت با او یاری می کند؟
آیا فکر می کرد همچنان از دام ساواک می گریزد؟
هرگز.
اگر عمر زندگی چریکی حمید اشرف را پی بگیریم و برسیم به گروه پیشتاز جزنی و سال ۱۳۴۴ را مبدا بگیریم به چیزی حدود ۱۱ سال می رسیم. طولانی ترین عمر یک چریک. در طول این ۱۱ سال حمید به روز و به ساعت و به ثانیه با گوشت و پوست وعصب لمس کرده بود که مرگ از نفس چریک به او نزدیک تر است.
در سال های دهه پنجاه عمر متوسط یک چریک به شش ماه می رسید . پس او خوش خیال نبود. بیش از همه مرگ را بخود نزدیک احساس می کرد چرا که در بطن اصلی مبارزه همو بود و او بهتر از هر کسی می دانست ساواک پیش و بیش از هر کسی دنبال اوست.
اشرف در دو جمع بندی یک ساله و سه ساله با مقایسه مبارزات چریکی در ایران و آمریکای لاتین راز ماندگاری چریک ها را عنصر فدا می داند.
فراموش نکنیم یکی از خاستگاه چریک ها نقد حزب توده بود. چریک ها آمده بودند تا با رزم و فدای همه جانبه نا کرده های رهبری حزب توده را از دامن جنبش پاک کنند. پس خروج با هر توجیه و ضرورتی برای آنها نقض غرض بود.
اگر از دریچه امروز به آن روز نگاه کنیم حمید اشرف باید در سال ۱۳۵۵ از ایران خارج می شد و در نبود او تمامی رد های ساواک می سوخت. و او در سال ۵۷ می توانست به ایران باز گردد و سازمان را درآن تند پیچ های سرنوشت ساز هدایت کند.
اما تاریخ با اگرها و مگرها ساخته نمی شود. سنگ و ساروج همان است که بر بستر ضرورت ها در اختیار سازندگان تاریخ است.
شهادت به عنوان مرگی خود خواسته در تقدیر حمید اشرف بود. باور اخلاقی و ایدئولوژیک او به مبارزه همان بود که او را علیرغم تمامی خواست ها در صحنه نگه می داشت.
برای او مرگی آن چنینی برازنده قد و قامت او بود.
———————
۱- احسان طبری
۲- نشریه پژواک ایران-خرداد۹۵-مصاحبه با پرویز معتمد :ایرج مصداقی
۳- نخستین رئیس کمیته مشترکشبهبد جعفر قلی صدری بود بعد سرتیپ رضا زندی و بعد سرتیپ علی اصغر بدیعیبود چهارمین نفر سجده ای بود و آخرین نفر سرهنگ هرمز آیرم بود .
۴- پرویز معتمد-مصاحبه با مصداقی
۵- جلیل اصفهانی: قهرمان تیراندازی سنتو بود. بنا بعه اعترافات تهرانی بازجوی ساواک تیر خلاص بیژن جزنی را جلیل اصفهانی زد
۶- عزت غروی مادر محمود و احمد خرم آبادی ، مادر دو شهید فدایی بود
۷- نام اصلی اش :منوچهر منوچهری بود
۸- روایت معتمد -مصاحبه با مصداقی-همان
۹- شاهوردی لو همان کسی است که عباس جمشیدی آن گرد دلاور را تیر زد و خود بعد ها در ترکیه ترور شد