زندگی پرومته ای
سال ۱۸۴۸ انقلاب در فرانسه است و همزمان با آن قیام هایی در آلمان،اطریش و مجارستان و ایتالیاشعله می گیرد.
در مارس ۱۸۴۸ مارکس به اتهام توزیع سلاح بین کارگران از بروکسل اخراج شد . به آلمان رفت تا قیام را در آلمان هدایت کند. ژوئن همین سال قیام کارگران و متعاقب آن سرکوب قیام را داریم .و به دنبال آن اخراج از آلمان. مارکس مجبور می شود از آلمان به فرانسه برود و از آن جا راهی لندن می شود. نوشتن کاپیتال از همین زمان آغاز می شود. روزی ۱۰ ساعت مطالعه در کتاب خانه موزه بریتانیا . در حالی که او و خانواده اش با فقر وحشتناکی دست در گریبانند.
جنی همسر مارکس د رسال ۱۸۵. به دوستش در آلمان چنین می نویسد:
“یکی از روزهای زندگی ام را برای تو شرح می دهم:
چون استخدام دایه برای پسرم در این جا بسیار گران تمام می شود بنابر این تصمیم گرفتم که با وجود دردهای مداوم و دهشتناک در سینه و کمرم ، از پستان خودم به او شیر بدهم . ولی این طفل بیچاره به جای خوردن شیر از سینه من ، فقط غم و غصه خورد . به طوری که همواره مریض بود … از وقتی که به دنیا آمده است ،حتی یک شب هم خواب راحت نداشته و حد اکثر دو یا سه ساعت خوابیده است … یک روز که سرگرم شیر دادن به او بود م ،، سرو کله صاحبخانه ما (که زن بود) پیدا شد . ما متجاوز از ۲۵۰ “تالر” را بابت کرایه خانه به او پرداخت کرده و توافق کردیم که در آینده، در صورت عدم پرداخت اجاره خانه برای ما اجرائیه صادر کند . ولی اکنون او زیر قول خود زده و ادعا می کند ۵ پونددیگر از ما طلبکار است .چون نتوانستیم این پول را فوراًتهیه کنیم برای ما اجرائیه صادر کرد .
دو ضابط دادگستری وارد خانه ما شدند و تمامی دارایی ناچیز مارا ضبط کردند:تختخواب ها،ملافه ها ،لباس ها،هرچیز ،حتی گهواره نوزاد بیچاره مرا،و بهترین اسباب بازی های دختران کوچولویم را ،و آنان با چشمان اشکبار به این صحنه می نگریستند.
فردای آن روز مجبور شدیم آن خانه را ترک کنیم.
هوا سرد و بارانی و خفه بود. شوهرم سعی کرد جا و مکانی برای ما بیابدولی هر جا که می رفتیم وقتی دیدندکه ما ۴ تا بچه داریم هیچ کس خانه ای را به ما اجاره نداد.
بلاخره یکی از دوستان به کمک ما آمد اجاره خانه باقیمانده را به صاحبخانه پرداخت کردیم.
من فورا تمام تختخواب هایم را فروختم تا طلب صاحب دارو خانه ،نانوا، قصاب و شیر فروش را بپردازم چون موقعی که از جریان صدوراجرائیه برای ما با خبر شدند بی درنگ به سراغ ما آمدند تا طلب خود را وصول کنند… تنها چیزی که به راستی مرا بسیار ناراحت کرده و دلم را خون می کند این است که او (مارکس)نا گزیر است این فقر و تنگدستی راتحمل کند و انگشت شمارند کسانی که به یاری ما بیایند . در حالی که اوبا طیب خاطر و رویی گشاده به کمک انسان های بی شماری برخاسته است ولی اینک باید خودرا چنین بی کس و یار و بی یاور ببیند”۱
در سال ۱۸۵۵ تنها پسر مارکس بعلت فقر و تنگدستی در گذشت.
————————————
۱- چارلز رایت میلر -ترجمه محمد رضا رفیعی مهر آبادی:مارکس و مارکسیسم