دو نگاه و چند پرسش پیرامون ساخت اقتصادی
نگاه اول
۱- وجه تولید در ایران سرمایه داری است:
دلایل:
– نیروی کار به کالا تبدیل شده است
– کار مزدی شکل عمده اشتغال است
– تولید کالایی تعمیم یافته است
– و تولید اضافه بشکل ارزش اضافه به تملک صاحبان ابزار تولید در می آید.
تمامی ویژه گی هایی که مارکس برای یک نظام سرمایه داری می شمارد وجود دارد.
۲- ویژه گی این سرمایه داری وابسته بودن آنست؛ سرمایه داری عصر امپریالیسم در کشورهای پیرامونی.
– کارکرد این نوع سرمایه داری مطابق کارکرد ونیاز های انحصارات خارجی است.
– همه لایه های سرمایه داری در این چارچوب حرکت می کنند
– از آنجا که این چارچوب بیشترین سود را به سرمایه داری ایران می رساند . تمامی این لایه ها با آن توافق دارند
– جای سرمایه ایرانی در تقسیم کار جهانی توسط سرمایه انحصاری امپریالیستی تعیین شده و می شود.
– اساس وابستگی به امپریالیسم مربوط است به وابستگی در سود آوری و کارکردسرمایه در ایران.
یک نکته:
تقسیم کار جهانی تعیین می کند که:
– چه نوع تکنولوژی به ما داده شود
– چه نوع کالایی تولید کنیم
– کجا بفروشیم
– وچه مقدار در ایران سرمایه گذاری شود
در مورد وابستگی سه نظر هست:
۱- تئوری عامل ها
۲- تئوری روابط
۳- تئوری ارزش اضافه
در تئوری عامل ها اشکال در آدم ها است. این سرمایه داران وابسته هستند که باعث تداوم سرمایه داری وابسته اند. پس حل مشکل وابستگی روی کار آمدن سرمایه داران ملی است.
در تئوری روابط اشکال در نوع رابطه امپریالیسم با ماست. رابطه ای نابرابر و غارتگرانه و استعماری. اگر این رابطه تغییر کند مشکل وابستگی حل می شود.
در تئوری ارزش اضافه وابستگی را مربوط می داند به سرمایه داری در عصر امپریالیسم در کشورهای پیرامونی. و براین باور است که وابستگی ارتباطی با وابستگی آدم ها ویا شرارت ذاتی امپریالیسم ندارد.
ذات سرمایه داری در این کشورها چنین است. و اگر بما صنعت مادر نمی دهند و یا بازار پراست از اجناس مصرفی و بنجل ربطی به بدی امپریالیسم ندارد. مربوط است به تقسیم کار جهانی.
و وابستگی و نقش انحصارات جهانی و امپریالیسم را در رابطه با تقسیم ارزش اضافی و استثمار طبقه کارگر باید دید که کجا وارد می شود و چه میزان سهمی بر می دارد.
۳- رو بنای سیاسی سرمایه درعصر امپریالیسم:
– در کشورهای متروپل دموکراسی بورژایی
– و در کشورهای پیرامونی دیکتاتوری است
– تمامی لایه های بورژازی در این دیکتاتوری سهیمند
– دیکتاتوری عام و فراگیر تنها کارگران و زحمتکشان را از آنجایی که فراگیر است شامل نمی شود بلکه گریبان لایه هایی از بورژازی و خرده بورژازی راهم می گیرد.
۴- پرولتاریای روستا استثمار می شود و دهقانان توسط سرمایه ربائی و تجاری و ماموران دولتی سرکیسه می شوند. سرکوب هم عام و فراگیر است.
۵- رشد سرمایه داری در ایران نیازمند پیوند تنگاتنگ با سرمایه جهانی است .بورژازی ایران نه می خواهد ونه می تواند بند ناف خود را با انحصارات جهانی قطع کند . سرمایه ملی جدا از آن که وزن وپایه ای در ساخت اقتصادی ندارد.سود وصرفه اش در استقلال اقتصادی و سیاسی نیست.
۶- دربین طبقات انقلابی جامعه تنها طبقه پیگیر طبقه کارگر است .؛ بخاطر نقش اقتصادی و اجتماعیش.
۷- اگر طبقه کارگر در قالب حزبش نتواند هژمونی خودرا بر طبقات دیگر اعمال کند .هژمونی طبقات دیگر بر جامعه و طبقه کارگر هر انقلابی را به بیراهه خواهد برد.
۸- تا زمانی که قدرت در دست بورژازی است سلطه امپریالیسم و دیکتاتوری به حیات خود ادامه خواهد داد.
نگاه دوم
۱- مناسبات طبقاتی سرمایه داریست اما تولید سرمایه داری نیست
۲- طبقه کارگر نداریم. طبقات کارگر داریم
طبقه کارگر توان طبقاتی ندارد و نمی تواند در نقش طبقاتی خود ظاهر شود
۳- بیکاری مربوط است به سوء مدیریت و فساد نهادینه شده.
۴- تولید سرمایه دارانه نیست . انباشت هم نیست. وطبقه کارگر هم نداریم.این اقتصاد یک اقتصاد نا متعارف ، نفتی ،رانتی و فئودالی است.
۵- آنچه در اقتصاد می گذرد سلطه مافیا های مالی بی شناسنامه ای است که کنش بورژایی دارند اما بورژا نیستند.
۶- دگرگونی ساختاری منوط است بهمراهی طبقه کارگر با حکمرانان خوب؛ بورژازی صنعتی؛که در ادامه کار به تشکل یابی طبقه کارگر هم کمک می کند.
جنبش های کارگری بکمک بورژازی صنعتی باید بورژازی انحصاری و تجاری را از قدرت دور کنند. تا هم انکشاف سرمایه داری صورت بگیرد و هم طبقه کارگر متشکل شود.
۷- آنچه در حال اتفاق افتادن است انباشت سرمایه نیست ، ثروت اندوزی است.
۸- استثمار را در این ساخت باید با عملکرد سیاسی توضیح داد،نه با قوانین حاکم بر مناسبات سرمایه داری
۹- این ساخت در تحقق انباشت سرمایه ناتوان است.
۱۰- در این ساخت روند های اقتصادی را باید با مفاهیم غارت و چپاول توضیح می دهد، نه با پروسه انباشت سرمایه.
۱۱- در این ساخت باید دولت سرمایه داری را با روبنای سیاسی توضیح می دهد
۱۲- در این ساخت دزدی و فساد وچپاول ترم های اخلاقی اند، نه مولفه های واقعی در پروسه انباشت در سرمایه داری پیرامونی
۱۳- در این ساخت بعلت نداشتن کنش جمعی و دخالتگری سیاسی طبقه کارگر نا طبقه است.و بتبع آن تضاد کار و سرمایه حرف مهملی است.
۱۵- در این ساخت دولت نماینده طبقه نیست . دولت از دوجناح خوب وبد درست شده است. خوب ها، طرفداران بورژازی صنعتی اند و بد ها طرفداران بورژازی تجاری اند.
چند پرسش
۱- اگر تولید سرمایه داری نیست پس چیست.؟
۲- آیا طبقه بودن ربطی بدخالت گری سیاسی دارد.؟
۳- اگر مناسبات طبقاتی بورژایی نیست و هنوز طبقه مسلط بورژا نداریم پس مناسبات حاکم چیست و طبقه حاکم کیست.
۴- آیا بیکاری را نباید درافزایش ترکیب ارگانیک سرمایه دید(افزایش سرمایه ثابت،وخرید وبکار گیری تکنولوژی جدید) که بتبع آن بخشی بیکار می شوند؛بالا بردن بار آوری توسط تکنولوژی جدید .
۵- آیا تضاد کار و سرمایه دراین اقتصاد عمل می کند یا نه.
۶- آیا فساد و چپاول وغارت و رانت و نظامی گری امر نامتعارفی در سرمایه داری پیرامونی ایست یاجز جدایی ناپذیر پروسه انباشت سرمایه داری است.
۷- آیا درک آرمانی از سرمایه داری یک درک اخلاقی و غیر واقعی نیست.
۸- آیا توسعه سیاسی نیاز بورژازی ایران است
-اگر هست چرا محقق نمی شود
اگر نیست. علت اش چیست؟
۹- آیا رکود و بیکاری و فساد عوارض الگوی خاصی از توسعه درایران نیست
۱۰- آیا تغییر گفتمان و الگوی توسعه نشانه بر آمدن یک طبقه متوسط جدید نیست
۱۱- آیا تمایل پیوستن به اقتصاد جهانی خواست این طبقه جدید نیست