اسکندر و سلوکیان؛ فصل چهارم؛ از دفتر اول؛ تاریخ مختصر


 

 

اسکندر و سلوکیان؛ فصل چهارم؛ از دفتر اول؛ تاریخ مختصر

محمود طوقی

 

بر آمدن اسکندر
روی کار آمدن داریوش سوم هم زمان است با تسخیر شبه جزیره بالکان در سال ۳۳۶ توسط فلیپ دوم پادشاه مقدونیه.

ترور فلیپ دوم
فلیپ دوم پسری بنام اسکندر داشت که برای رسیدن به قدرت از هیچ کاری فرو گذار نبود .پس با کشتن پدرش راه او به قدرت باز شد .او اعلام کرد او پسر زئوس است نه فلیپ . پدرش فلیپ نیز خودرا فرزند خدایان می دانست .
با مرگ فلیپ آتن و تبس سر به شورش بر آوردند و از داریوش سوم کمک خواستند ولی داریوش سرگرم تدارک جنگ با مصر بود و کانون اصلی خطر را درک نکرد .ووقتی تصمیم به کمک گرفت که اسکندر شهر های شورشی را سرکوب کرد و تبس را به تمامی سوزانده بود.
داریوش در شرایطی آماده رویاروی با اسکندر می شد که توازن قوا در حال گردش به نفع اسکندر بود:
– خشونت های اعمال شده زمینه های مردمی را در این مناطق بر علیه داریوش کرده بود
– در مصر و فنیقیه به خاطر اهانت به مقدسات جناح مذهبی جامعه را بر علیه ایران کرده بود
– پارسیان و مادها بعنوان پایه های اصلی حکومت، ناراضی بودند و بدنبال تضعیف حکومت می گشتند
– کودتا های پی در پی خاندان سلطنت را تضعیف کرده بود .

نخستین رویارویی
اسکند از تنگه هلسپونت گذشت و وارد خاک آسیا شد .فرماندار یونانی شهر ساحلی ایلیون نخستین خائن بود و اسکندر را پذیرا شد .خیانت مزدوران یونانی ارتش نیز به کمک اسکندر آمد .
در کنار رود گرانیگ دو سپاه بهم رسیدند.و سپاه ایران شکست سختی خورد و فرماندهانی بزرگ از ارتش داریوش کشته شدند . دیودور مورخ یونانی از ۱۲۰۰۰ کشته و ۲۰۰۰۰ اسیر یاد می کند .و غرب آناتولی به تصرف اسکندر درآمد .شهر میلیتوس مقاومت کرد اما به جایی نرسید.

بدشانسی های تاریخی
یکی از فرماندهان مقدونی مخالف اسکند طرح ترور اسکندر را ریخت که درمیانه راه گرفتار و کشته شد .فرمانده نیروی دریایی ایران در ایونیه و قبرس «ممنون »تصمیم گرفت از راه دریا به یونان حمله کند تا اسکندر مجبور به بازگشت به یونان شود که در میانه راه در گذشت .و طرح ناکام ماند .
و مخالفین آتنی و اسپارتی اسکندر که راهی ایران بودند تا با کمک داریوش بر علیه اسکندر شورش کنند در میانه راه دستگیر و کشته شدند . گویی تمامی شانس ها و بد شانسی ها جمع شده بودند تا اسکندر بر داریوش چیره شود .

نبرد ایسوس
تا سال ۳۳۳.پ.م. اسکندر فریجیه را گرفت و به کیلیکیه رسید  .
ارشامه شهریار کیلیکیه مقاومت کرد اما شکست خورد .و اموالی بسیار نصیب سپاه اسکندر شد . هر پیروزی و اموال غارت شده موتور محرکی برای جنگ بعدی بود .

فریبی بزرگ
اسکندر توسط جاسوسانش داریوش را فریب داد که اسکندر بیمار است و در حال عقب نشینی به مقدونیه است . داریوش فریب خورد و بدون بررسی لازم  تصمیم گرفت از تنگه ایسوس خودرا به سرعت به اسکندر برساند و کار او را تمام کند .داریوش فریب فرمانده شامی نگهبانان دروازه های تنگه ایسوس را خورد که بخدمت اسکندر در آمده بود.
داریوش دردیماه۳۳۳پ.م. در این تنگه بدام افتاد و شکست سختی خورد و تنها توانست  جان خودرا به سلامت از مهلکه بیرون ببرد.او در این سفر مادر و خواهر و زن و فرزندان را با خود برده بود  .
این شکست نشان داد تا چه حد اوضاع داریوش بهم ریخته است که اسکندر می تواند تا اتاق جنگ او نفوذ کند و وضع چقدر غیر قابل پیش بینی است که داریوش محل امنی برای خانواده خود ندارد.

سقوط سوریه و فنیقیه
شام گنج خانه داریوش بدون جنگ تسلیم شد بدان امید که اسکندر به شام تعرض نکند . اسکندر بعد از ورود به شام تمام سران شام را بکشت و خانوده های انها را به اسارت گرفت .همسر داریوش جز اسرا بود در اینجا بود که به «بیوه ممنون» دریاسالار نیروی دریایی ایران «برسینه» اسکندر تجاوز کرد و پسری نامشروع بعد ها بدنیا آمد .
صور پایگاه دریایی ایران بود و مقاومت کرد .۷ ماه مقاومت کرد اما شاه نتوانست بکمک صور بیاید و سقوط کرد .

سقوط فلسطین و مصر
پس از تخریب صور هدف بعدی غزه بود و غزه مقاومت کرد. اسکندر مجروح شد. اسکندر به تلافی فرماندار غزه را که برای مذاکره رفته بود با شکنجه های بسیار بکشت.همه مردان را کشت و زنان و کودکان را بعنوان برده فروخت.

یک تلاش
امینتاس یکی از افسران یونانی با ۴۰۰۰ جنگجو به قبرس حمله کرد و خودرا شهریار پارسی مصر نامید و بسوی مصر حرکت کرد تا قبل از اسکندر به آن جا برسد و مقاومت کند اما وقتی به آنجا رسید مصر تسلیم شده بود و او کشته شد .
اسکندر در مصر به ۲۴۰ تن طلا و نقره دست یافت و نیروی بیشتری برای جنگ های بعدی پیدا کرد .
در مصر اسکندر به معبد آمون رفت و به اشاره او کاهن آمون گفت :باید او را مانند خدای آسمان ها آمون بپرستید و اسکندر که تا دیروز پسر آپولون بود فرزند آمون خدای آسمان ها شد .و کاهنان مصری هم به او گفتند که خدا به آن ها گفته است روح فرعون اُح مُسس با مادر اسکند ر درآمیخته و اوپسر فرعون نیز هست .

شورش در سامره
اسرائیلیان سامره فرماندار اسکندر را در آتش سوزاندندو اسکندر از مصر به سامره رفت و درسال۳۳۱پ.م. سامره را با خاک یکسان ساخت.

نبرد سرنوشت در گاوءگَمَل
داریوش در حالی که درگیر و دار جنگ داخلی بود سعی کرد با اسکندر به مصالحه برسد اما اسکند ر به کمتر از پادشاهی ایران قانع نبود . و پیشنهاد ۳۰۰ تن نقره خسارت وپذیرش تمامی متصرفات برای اسکندر و ازدواج با دختر داریوش را رد کرد .
اسکندر از حلب به میان رودان رفت،از موصل گذشت و در شرق دجله در روستایی بنانم گاوءگمل  اطراق کرد .اسکندر در راه موصل با خسوفی روبرو شد که آن را علامت پیروزی گرفت و برای ماه و خورشید قربانی کرد .
در مهر ۳۳۱پ.م. دو سپاه بهم رسیدند. مورخان یونانی در مورد این جنگ حرف های گزافه بسیار گفته اند اما نمی توان تردید داشت که سپاه داریوش نسبت به سپاه اسکندر از عده و عُده کمتری برخوردار بود به چند دلیل:
– داریوش در گیر و دار جنگ داخلی بود
– شکست های سختی خورده بود
– امکانت لجستیک خود را از دست داده بود
– ذخائر مالی اش را ازدست داده بود
– دیگر نه شهریاران ایرانی و نه مزدوران یونانی حاضر نبودند با یک پادشاه در حال فرار در یک جنگ تمام باخت شرکت کنند .
اسکندر اما به تمامی، عکس تمامی نداشته ها و کمبود های داریوش بود .
در دو حمله داریوش در جنگ پیش بود اما در درگیری رودررو با اسکندر اسبش زخمی شد و داریوش بزمین افتاد اما اسکندر نتوانست به اوغلبه کند و داریوش مجبور شد از صحنه نبرد فاصله بگیرد سپاه ایران که فکر می کرد داریوش کشته شده است به اربیل عقب نشست .

داریوش در همدان
در ماد بخت با داریوش همراه نبود وماد تجزیه شده بود . مادشمالی در دست آترپاتیک بود و مادجنوبی در دست باریاکس و این دو در گیر جنگ قدرت بودند و بعدها معلوم شد آترپات با اسکندر روابطی برقرار کرده است .

اخش داته
در ایران شمالی اخش داته مدعی سلطنت بود و داریوش مجبور شد با او مصاف کند .

بسوس ؛شهریار باختریه
مدعی دیگربسوس شهریار باختریه بود که خودرا اردشیر چهارم می نامید .

حرکت اسکندر

اسکندر اربیل را گرفت و به بابل رفت.سومین پایتخت هخامنشی بدون کوچکترین مقاومتی تسلیم شد .کلیه تالیفات رصد خانه بابل برای ارسطو فرستاده شد . وخزآئن بابل به مقدونیه فرستاده شد .

تلاش از پی هیچ
داریوش برای باز سازی سپاه به همدان رفت؛پایتخت ماد ها .اما نتوانست اقوام ماد را متوجه خطر اسکندر کند و علت داشت.
در این دوران ما با بر آمدن اقوام روبروئیم .پس یک امپراطوری یک هسته قدرتمند دارد که قوم پیروز است . اقوام دیگر اقوام تابعه اند که بزور شمشیر گردن به حکومت قوم پیروز نهاده اند، پس اقوام دیگر شکست و پیروزی امپراطوری را از آن خود نمی دانند.بهمین خاطر شکست داریوش در گائو گمل از اسکندر را شکست خانواده هخامنشی می دانستند و فرصتی تا خود و قوم خودرا برکشند .
داریوش بعد از شکست گائوگمل باید در دوجبهه می جنگید؛ با اسکندر و با مدعیان قدرت در سراسر امپراطوری و این شدنی نبود .
هخامنشیان نای و رمق قبیله ای خود را در جنگ قدرت از دست داده بودند و امکان پیروزی در دو جبهه نبود .

مدعیان حکومت
در همدان داریوش دو مدعی داشت:
۱- آتورپات
۲- باریاکس
آتور پات پیشاپیش با اسکندر پیمان بسته بود . بهمین خاطر اسکندر ماد شمالی را به او سپرد و او دخترش را به یکی از فرماندهان اسکندر داد.
۳- کسودات در شمال
۴- بسوس در باختر که خودرا اردشیر چهارم می دانست .

سقوط سه پایتخت
شوش و بابل،دو پایتخت هخامنشی تسلیم شدند و گنج های خود را به اسکندر دادند.شورش مردم برعلیه شهریاران پارسی مقاومت را ناممکن می کرد .دیودور مورخ یونانی می گوید:« تسلیم شوش به اشاره شاه بود تا فرصت بیابد سپاهی فراهم کند .»اما  تلاشی بی حاصل بود .
۱۲۰۰ تن طلا اسکندر را برای ادامه جنگ مصمم تر می کرد .
همدان با همکاری آتورپات تسلیم شد . اسکندر« پارمنیون» را در همدان گذاشت و روانه استخر سومین و اصلی ترین پایتخت هخامنشی شد .و این در حالی بود که داریوش در ری مشغول نبرد با بسوس مدعی تاج و تخت بود .مقاومت در خوزستان ادامه داشت اما بی حاصل بود .

آریو برزن
در کوه های کهگیلویه آریوبرزن سپهدار ایرانی بعنوان آخرین سنگر استخر راه را بر اسکندر بست و اسکندر را مجبور به عقب نشینی کرد .اما یک خوزی او را شبانه به پشت نیروهای آریو برزن رساند و آریو برزن و سربازانش کشته شدند و استخر شهر بی دفاع زیر پای ستوران اسکندر غارت شد ،هتک حیثیت شد و به آتش کشیده شد .
اسکندر در بهمن سال ۳۳۰ پ.م. به استخر دست یافت
ونزدیک به ۱۲۰۰۰۰ تالانت پول به دست اسکندر افتاد و کاخ زیبای استخر به دست لشکریان او آتش زده شد.
کشته شدن داریوش سوم
پس از سقوط استخر داریوش در جنگ با بسوس شهریار باختر کشته شد .
اسکندر از همدان به ری رفت و از ری روانه گرگان شد . وچون شنید داریوش کشته شده است روانه باختر شد تا با کشتن بسوس خودرا از دست آخرین مدعی تاج و تخت هخامنشی خلاص کند .

قتل عام در هرات

داریوش به سمت باکتریا رفت .اما در بین راه به او خبر رسید حاکم بلخ که تسلیم شده بود مقدونی ها را از هرات رانده است و به اردشیر چهارم پیوسته است .. اسکندر راهی هرات شد و مردم بی دفاع بلخ را قتل عام کرد .
ترور اسکندر
اسکندر از هرات به زرنگ مرکز سیتان رفت. در اینجا عده ای از افسرانش طرح ترور او را ریختند که لو رفت. علت ترور مخالفت آن ها با ادعای خدایی اسکندر بود . پامنیون حاکم همدان پدر فیلو تاس از طراحان ترور اسکندر بود .
پایان کار بسوس؛اردشیر چهارم
اسکندر از سیستان روانه بلخ شد. اردشیر به ماورای جیحون عقب نشست . پس اسکندر لشکر بپراکند تا او را بیابند و بکشند . اردشیر گرفتار شد و بعد از شکنجه های بسیار کشته شد.

حرکت به هندوستان
اسکندر خودرا شاه ایران نامید ودر بهار۳۲۷پ.م. از تنگه خیبر گذشت و وارد پیشاور شد و از آن جا به سند رفت.تا به ملتان رسید . اسکندر تا ملتان کشت و سوزاند و غارت کرد .
ملتان مقاومت کرد و اسکندر مجروح شد . واسکندر پس از دستیابی به ملتان آن را با خاک یکسان کرد.
اسکندر از اینجا راه بازگشت را در پیش گرفت و به پارس بازگشت ۳۲۵ پ.م.در حالی که از سپاه ۱۳۵۰۰۰ نفره او تنهایک چهارم آن باقی مانده بود
اسکندر در پاسارگارد به تخت نشست و تاج شاهان ایران را برسر گذاشت . در حالی که افسران او آرامگاه کوروش را غارت کرده بودند و استخوان های او را از قبر بیرون آورده بودند . دردیگر جا ها همین کار را با جنازه های داریوش و اردشیر کرده بودند.

مرگ اسکندر
اسکندر خود و سردارانش با شاهزادگان اسیرازدواج کردند .اسکندر از این ازدواج گروهی در پی دو مقصود بود :
– یافتن مشروعیت برای تصاحب تاج و تخت
– ایجاد پایگاهی مستحکم برای دوران بعد
اسکندر بشدت تحت تاثیر پادشاهی هخامنشی بود و برای خود درآینده جایگاهی چون کوروش و داریوش تدارک می دید .
اسکندر از خوزستان به همدان و از همدان به بابل رفت تا در آن جا تاج گذاری کند و خودرا شاهنشاه جهان بداند . ودر بین راه از هیچ غارت و کشتار و هتک حیثیت مردم فرو گذار نبود .
اما قبل از ورود به بابل پیشگویی کلدانی به او هشدار داد واردبابل نشود که اتفاقی نا گوار او را تهدید می کند .اسکندر به بابل وارد نشد و و در حومه بابل یکی دو ماه بعددر چادرش به شکل دردناکی درگذشت . می گویند اسکندر از شدت درد فریاد می کشید که «خنجری بمن دهید تا خودرا از این درد خلاص کنم .» می گویند او را مسموم کردند و عامل این کار یکی از سردارانش بنام آنتی پاتر بود که مادر اسکندر مدام تلاش می کرد توسط اسکندر اور ا از میان ببرد . یکی از پسران آنتی پاتر ساقی اسکندر بود همو بود که اسکندر را مسموم کرد و اسکندر در خرداد سال ۳۲۳پ.م. در گذشت .

عبرت تاریخ
در کنار آرامگاه کوروش کتیبه ای به زبان پارسی نصب شده بود :
«هان ای انسان فانی
من کوروش پسر کمبوجیه هستم . منم که شاهنشاهی پارس را بنا نهادم و بر جهان فرمان راندم و.به این پاره زمینی که من خفتم بنگر و عبرت بگیر»
اسکندر بدون شک در زمانی که به آرامگاه غارت شده و استخوان های از گور در آمده کوروش رفت این کتیبه را دید .اما از آن جایی که دیکتاتور چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن ندارد این پیام کوروش راندید و نشنید .تا آن که در چادری در حومه بابل مرد در حالی که بر بخش بزرگ و ثروتمند و متمدن جهان آن رو زحکومت می کرد و فرمان می راند .
اسکندر به مرگی درناک مرد. و دستور داد مرگش را از دیگران پنهان کنند وجسدش را به فرات بیندازند و بگویند به آسمان به نزد خدا رفته است و بزودی باز می گردد .تا به افسانه خدایی اش لطمه ای نخورد .

میراث اسکندر
میراث اسکندر برای آسیا ویرانی بود و برای اروپا بیرون آوردن اروپااز انزوا بود .جز این ماترکی نداشت .
نقش ویرانگری در تمدن آسیایی داشت .خود نیز به شخصه فاقد ویژه گی های یک جهانگشا بود .
مردی زنباره و هم جنس باز بود .از خشونتی بیمار گونه رنج می برد این را نسبت به اسیرانش از شاهان گرفته تا مردم عادی نشان می داد . برای خشنودی خدایانش به شکار انسان ها می رفت و برای اثبات الوهیتش بسیاری از سرداران مقدونی را کشت.
اما در تاکتیک های جنگی سردار بزرگی بود، یکی از رازهای موفقیتش هم این بود اما قابل قیاس با کوروش و داریوش نبود .اوراباید در ردیف چنگیز خان و موجوداتی از این دست دید .

انگیزه جهان گشایی
برای یونانیان جنگ دو علت اساسی داشت:
۱- نخست حفظ و امنیت راه‎های بازرگانی اروپایی و خشکی‎شان که از سوی ایران مورد تهدید بود.
۲- علت دوم که در نزد تمامی قبایل یکسان بود، جنگ نوعی کار و کسب ثروت تلقی می‎شد پس از همان ابتدا اقوامی چون اسپارت‎ها کودکان‎شان را به شکل حرفه‎ای آموزش نظامی می‎دادند تا با تربیت و تشکیل ارتش‎های حرفه‎ای چه در امر دفاع و چه در امر تجاوز آماده باشند. اسکندر و سپاه او زاده چنین شرایطی بود.
پس جنگ با انگیزه نخست شروع شد و وقتی داریوش سوم تا فرات عقب نشست و پیشنهاد صلح داد اسکندر نپذیرفت و جنگ را برای غارت ادامه داد.

سازمان اداری اسکندر
اسکندر قدرت سیاسی خود را به دو شکل تحکیم و گسترش می‎داد، نخست با ایجاد کلنی‎های نظامی، که این کلنی‎ها دارای زمین‎های شاهی بودند که به اجاره داده می‎شدند و با فوت صاحب مقاطعه بار دیگر به شاه باز می‎گشت.
دوم ایجاد پولیس یا شهر که مرکب بود از از افراد آزاد که یونانی و مقدونی بودند.
تقسیم‎بندی بر مبنای زمان هخامنشیان بود و کارهای به اداری، لشکری و مالی تقسیم می‎شد. و در رأس هر ایالت یک ساتراپ بود که حاکم آن منطقه محسوب می‎شد.

هلنیزاسیون
«ایجاد و توسعه شهرها و رسمی کردن زبان یونانی» وسیله‎ای بود برای یونانی کردن مستعمرات که به آن هلنیزاسیون نیز می‎گویند. هلنیزاسیون وسیله‎ای برای سلطه سیاسی و اقتصادی یونانیان بر ممالک متصرفه بود.
اساس عمران و آبادی را برده‎ها تشکیل می‎دادند و از کار برده‎ها برای احداث حصارها و دژها و شهرها استفاده می‎شد.

سلوکیه: حکومت جانشیان اسکندر
جنازه اسکندر به زمین بود که جنگ گرگ ها آغاز شد.
اسکندر به سه دلیل برای خود جانشینی تعیین نکرد:
۱- او برای خودش مقام الوهیت قائل بود .نبوغ نظامی و فرو پاشی هخامنشی ازدرون اورا به ناممکن هایی رسانده بود که کم کم اورا به این گمان رساند که همانطوری که کاهنان مصری می گویند او پسر خدایان است. پس کسی را شایسته جانشینی خود نمی دانست.
۲- اسکندر فاقد اولاد ذکور بود . اسکندر پسری از برسینه بیوه ممنون داشت که فرزند نامشروع او بود چرا که در دمشق «برسینه »را مورد تجاوز قرار داده بود .نوزادی شش ماهه هم در شکم رخشانک شاهزاده پارسی داشت . برادری هم بنام آریدائوس داشت که عقب افتاده و از زنی فاحشه بنام لاریس بود.
۳- دیگر آن که مرگ خودرا نزدیک نمی دید.
کار به جنگ و ترور رسید ودر نهایت سرزمین ها تقسیم شدند:
– مصر: بطلمیوس
– مقدونیه و یونان: اتی پاتر
– شمال آقریقا و شام وفنیقیه:لیومیدون
کیلیکیه: فیلوتاس
فریگیه: آنتیگون
کاریه و لیدیه: کایاندر و مناندر
– آناتولی: لئوناتوس
– ماد: فیتون-
– مادشمالی: آتریپاتیکان
– باختریه وسغد: پدر رخشانک
– بابل و بقیه ایران: پریکادس قیم برادر اسکندر
جسد اسکندر در این ۶ روز تقسیم غنائم دفن نشد تا متلاشی شد. واستخوان هایش را به ممفیس و بعد به اسکندریه بردند.

جنگ بین جانشینان اسکندر
جنگ گرگ ها با تقسیم غنائم پایان نیافت، آغاز شد. و مدت ۲۲ سال طول کشید. خانواده اسکندر به تمامی کشته شدند. بیشتر سردارانش به همین سیاق. سمفونی که با تجاوز و غارت و هتک حیثیت اقوام شروع شد قطعه پایانیش فرجام تلخ آدمکشان بود.
اسکندر برای جهان باستان هیچ نداشت، جز ویرانی و قتل و غارت.

پادشاهی سلوکوس
سلوکوس از فرماندهان اسکندر بود .پس از مرگ اسکندر نائب السلطنه پریکادس شد .و در لشکر کشی او به مصر سپاه را براو شوراند و باعث کشته شدن او شد .انتی پاتر به پاس خدماتش اورا حاکم بابل کرد . در جنگ بین آنتیگون و اومن جانب آنتیگون را گرفت و بعد چون با آنتیگون اختلاف پیدا کرد به مصر نزد بطلمیوس رفت در جنگ بین بطلمیوس و دیمیتریوس در کنار بطلمیوس بود بعد به بابل رفت و سپاه آنتیگون را شکست دادو غرب ایران را گرفت و مدتی بعد حاکم بلا منازع عراق و خوزستان وهمدان شد .
از سال ۳۱۲ بمدت ۱۰ سال فلات ایران گرفتار جنگ و ویرانی بود.
سلطنت سلوکوس محدود می شد به چند ده پادگان نظامی که کارشان گرفتن باج و غارت بود.
سلوکوس در سال ۲۸۱پ.م. لیسیماخوس را کشت و بر آناتولی مسلط شد و در راه لشکر کشی به مقدونیه ترور و کشته شد.
انتیوخوس اول که مادرش یک ایرانی اسیر بنام اپاما دختر اسپیتمان اهل سغد بود به سلطنت رسید و ۲۰ سال حکومت کرد . بعد از مرگ او انتیوخوس دوم پادشاه شد . در این زمان پایتخت انتاکیه بود.

سلوکیه در این زمان از دو سوی مورد خطر بود از یک سو بطلیموسیان مصر و از سویی دیگر قدرت پارت‎ها که روزبه‎روز افزایش می‎یافت.
———————————————————————————————-

منابع:
۱- اومستد :تاریخ شاهنشاهی هخامنشی
۲- پلو تارک :کتاب اسکندر
۳- امیر حسین خنجی :تاریخ ایران