مصطفی شعاعیان
فصل هفتم
قسمت اول
گزاره هایی برای آموزش
محمود طوقی
شعاعیان در مقدمه کتاب «جنگل» روشن مى کند که به دنبال روایت روزشمار تاریخ نیست. روایت تاریخ براى او از زاویه تحلیل تاریخ معنا مى یابد. و تحلیل تاریخ براى او بدان معناست که نشان دهد کجائیم. چرا و چه باید کرد.
شعاعیان یک پروپاگاندیست بزرگ است. هر حادثه و موقعیتى براى او یک درس است. پس آنرا مى گشاید و به دقت توضیح مى دهد. شعاعیان در پى آنست که از روایت انقلاب گیلان یک کادر حزبى بسازد.
پس از انقلاب شروع مى کند. به حزب مى رسد و از حزب به جبهه و از جبهه به وظایف آدم ها و گروه ها مى رسد. و نشان مى دهد که پیشاهنگ چه فاصله اى باید با توده داشته باشد. و چگونه توده را با خود همراه کند و او را به سطح خود فرابرویاند.
شعاعیان براى گریز از سانسور آموزش هاى خود را در بین تفسیر و تحلیل رویدادهاى انقلاب گیلان جاى داده است. و اما در بازخوانى براى سهولت کار آموزش ها در بخشى جدا آورده مى شود.
اشکال مبارزه
شعاعیان مبارزات مردم را در سه کلاس جاى مى دهد:
۱- مبارزه از بالا
۲- مبارزه از وسط
۳- مبارزه از پایین
در بحث مبارزه از بالا او به رفرمیست هایى چون امیرکبیر و قائم مقام و جمال الدین اسدآبادى اشاره مى کند و نشان مى دهد. اگر مبارز از بالا به سرعت با حرکت رو پایین گره نخورد فرجامش مرگ مصلحین است. هم چنانکه قائم مقام و امیرکبیر و سیدجمال سر در این راه باختند.
در مبارزه از وسط که مراد انقلاب مشروطه است. شروطى مى گذارد که اگر متحقق نشود انقلاب جاى خود را به ضدانقلاب مى دهد، اما آن شروط:
۱- پیوند جدى با پایین
۲- انهدام بى امان مواضع سیاسى، اقتصادى، اجتماعى دشمن
۳- داشتن طرح هاى اساسى و ریشه اى جهت سازندگى
۴- داشتن کادرها و سازمانى متحرک، پرکار، سازنده و هوشیار
۵- داشتن رهبرى آبدیده، آگاه و بصیر
و اما مبارزه از پایین، مبارزه اى است:
۱- توده اى
۲- با فرهنگ و برنامه خود
۳- داشتن سازمان و رهبرى
۴- شکست دادن استعمار و ارتجاع در همه عرصه ها
ویژگى هاى خرده بورژوازى
۱- خرده بورژوازى به علت خاصیت تولیدى ـ طبقاتی ش (که خود مستقیما در امر تولید دخالت ندارد)، نمى تواند یک مبارزه ریشه اى، برنامه هایى اساسى و سازمان قاطعى را تشکیل دهد.
۲- خرده بورژوازى از امنیت، قانون، آزادى، استقلال و مجلس تصورات وهم آمیزى دارد.
۳- خرده بورژوازى میراث دندان گیر فلسفى ندارد.
۴- خرده بورژوازى مى تواند انقلاب را هدایت کند اما بعد از پیروزى نمى تواند سیاست جدیدى را جانشین مناسبات تولیدى گذشته کند.
۵- طولانى شدن انقلاب مى تواند باعث روشن شدن ضعف هاى جبرى خرده بورژوازى شود. پس انقلاب، اندیشه و سازمان و فرهنگ خود را مى سازد. و رهبرى را از دست خرده بورژوازى بیرون مى آورد. و بهدست بورژوازى یا پرولتاریا مى سپارد.
۶- اگر انقلاب با طولانى کردن عمر و پرورش ذهنى خود رهبرى را از دست خرده بورژوازى بیرون نیاورد انقلاب قربانى خواهد شد.
۷- عناصرى از خرده بورژوازى مى توانند تا رهبرى انقلاب ارتقاء یابند. و حاکمیت طبقه اى دیگر را به شکل ریشه اى متحقق کنند. مهم نیست افراد در چه طبقه اى به دنیا مى آیند. مهم آنست که براى چه طبقه اى مبارزه مى کنند.
۸- در زمان پیکارهاى منطقى و فلسفى پیش از انقلاب، دانش طبقاتى بورژوازى و پرولتاریا مى تواند بخش هایى از خرده بورژوازى را جدا کند. زنگارهاى وابستگى طبقاتى آنها را پاک کند. و جوهر طبقاتى جدیدى را جانشین آن سازد. این عناصر قادرند بهرهبرى انقلاب برسند و نهضت را هدایت کنند.
این درک عمیق از خرده بورژوازى در سال هاى بعد، به خصوص بعد از سالهاى۵۷ به بعد در بین چپ ایران نادر بود.
رابطه عین و ذهن
از دیرباز بین چپ هاى ایران پارادوکس عین و ذهن مورد بحث بوده است. در ارجحیت عامل عینى بر ذهنى بحثى نیست. زیربنا یا ساخت اقتصادى یا سطح نیروهاى تولید و مناسبات اجتماعى باید به آن درجه از رشد برسد که ضرورت تحول مطرح شود. و این ضرورت در روبناى جامعه خود را نشان دهد و عامل ذهنى از این مرحله وارد عمل مى شود.
عده اى بر این باورند که باید بورژوازى مستقر شود، طبقه کارگر صنعتى به وجود آید و در مرحله معینى از رشد و گسترش و آگاهى، حزب طبقه کارگر به وجود آید. و بعد مسأله انقلاب و انقلاب کارگرى مطرح شود.
پس پیشاپیش در نبود یا در مرحله جنینى و یا در مرحله آغازین شکل گیرى صنعت و پرولتاریاى صنعتى طرح حزب و انقلاب غلط است.
شعاعیان مى پذیرد که شرط تحول هر جامعه اى، تحول در مناسبات تولیدى ست. اما ضرورت انقلاب را منوط به رشد عددى طبقه کارگر نمى داند.
طبقه کارگر در مراحل آغازین گسترش خود نیز با داشتن تشکیلاتى انقلابى باید وارد مبارزه سیاسى شود. و مبارزه را جهت انهدام مناسبات کهن و پایه ریزى و استقرار مناسبات نوین سوق دهد.
عامل ذهنى، فرهنگ انقلابى و بالاخره سازمان انقلابى است که قادر است مادامى که طبقه موجودیت اقتصادى خود را کامل نکرده است، انقلاب را به راه بیندازد شعاعیان براى عنصر ذهنى ارزشى بسیار قائل بود.
نکاتى پیرامون انقلاب مشروطه
۱- به علت ضعف طبقات اصلى (بورژوازى و پرولتاریا) رهبرى وجه مترقى مشروطه را خرده بورژوازى در دست داشت. و این خرده بورژوازى، خرده بورژوازى شهرى بود که از مظالم حکومت به تنگ آمده بود.
۲- جنبش مشروطه از سیاست، اقتصاد و آزادى، اندیشه اى تنگ و خفه داشت.
۳- جنبش فاقد میراث فلسفى و ذهنى بود.
۴- ضعف جدى مشروطه، ضعف ذهنى و فلسفه انقلابى بود. پس نه سازمان مبارزه نه رهبرى انقلابى، نه کادرهاى مبرز شکل نگرفتند.
۵- انقلاب نتوانست خود را به پایگاه اساسى خود یعنى توده و روستا برساند.
۶- ستارخان پس از آن دلاورى ها به جاى آنکه به سرعت سازمان هاى مملکتى را اشغال کند. قدرت هاى انقلابى را جایگزین قدرت هاى ضدانقلابى بکند. مردم را هر چه بیشتر مسلح بکند. تعلیمات انقلابى بدهد. لشکر انقلاب را مجهزسازد، با سادگى تمام تقاضاى بازنشستگى و رفتن به «بابا باغى» را مى کند.
۷- حزب و رهبرى سیاسى و ورزیده اى که هم سطح ستارخان باشد نبود.
۸- ستارخان یک سردار بود. سردار ملى نیازمند یک رهبر سیاسى ملى، یک تشکیلات سیاسى ـ انقلابى، ملى بود.
۹- شور و تب انقلابى در شهرها به خاطر حضور بورژوازى تجارى بود.
۱۰- انقلاب فرانسه تأثیر هیجانى با چاشنى ضعیفى از آگاهى داشت و منجر شد به الگوبردارى ناشیانه از شعارهاى بورژوازى فرانسه.
۱۱- شیخ محمد خیابانى درست بر جاى پاى اشتباهات پاریس پا مى گذاشت. همانطور که آنها از ارتش منتظر در پشت دروازه هاى پاریس غافل شدند. خیابانی نیز از قواى ژاندارم و مخبرالسطنه غافل شد.
۱۲- انقلاب ۱۹۰۵ روسیه نیز به روى انقلاب ایران تأثیر گذاشت. ضمن آنکه انقلابیون روسیه سعى مى کردند به ایران کمک لجستیک و تشکیلاتى هم بکنند. اما خود آنها نیز در حال آموختن بودند و کمک هاى آنان از گسترش هیجان و آگاهى هاى اولیه بالاتر نرفت.
۱۳- تضاد بین دو استعمار، روس و انگلیس امکان مساعدى براى رشد نهضت مشروطه بود. اما مشروطه به علت ضعف هاى جدى نتوانست از این تضاد به خوبى استفاده کند. تا آنکه در برابر رشد انقلاب دو استعمارگر به سازش رسیدند.
۱۴- در روزنامه قانون (ملکم) و حبل المتین (مؤیدالاسلام) هر دو در نشر انقلاب مؤثر بودند. اما رسالت روزنامه تنها برانگیختن شور در مردم نیست بلکه؛
ـ زبان انقلاب و ناشر فرهنگ آن است.
ـ سازمانده است.
ـ راهنما است.
ـ عامل وحدت است در برنامه و تاکتیک انقلاب
ـ طنابى است که همه حلقه هاى کشور را به هم وصل مى کند.
۱۵- کتاب هاى طالبوف و سیاستنامه ابراهیم بیگ در مردم تکانى به وجود آورد. با نگاهى به این دو کتاب به سطح نازل فرهنگ انقلاب پى مى بریم.
۱۶- میرزا آقاخان کرمانى از ملکم و سیدجمال از لحاظ فراست و دانش اجتماعى بالاتر بود، اما به خاطر وارستگى آثارش انتشار نیافت و نتوانست تأثیر واقعى خود را بکند.
۱۷- محصلین، بازرگانان، جویندگان کار جزء سفراى انقلاب بودند که با خود آگاهى از وضعیت غرب به ایران مى آوردند.
۱۸- معممین به بغداد و شام و قسطنطنیه مى رفتند و با خود آگاهى مى آوردند. طباطبایى و میرزا یحیى دولت آبادى از این دست بودند.
۱۹-عده اى دیگر چون حیدرخان و على مسیو بودند که آگاهى هاى انقلابى را به خاطر ارتباط هاى شان با احزاب انقلابى روسیه به ایران مى آورند. اما آنان نیز نتوانستند خود را از تاروپود کیفیات خرده بورژوایى خلاص کنند.
حزب و انقلاب
۱- حزب و انقلاب محصول و نتیجه متقابل یکدیگرند. بدون حزب انقلابى، انقلاب و بدون انقلاب حزب انقلابى، هیچکدام قوام نخواهد آمد. انقلاب حزب را و حزب انقلاب را مى سازد.
۲- شرایط انقلابى، حزب خود را مى سازد و حزب متقابلاً شرایط انقلابى را تکامل مى بخشد.
۳- شرایط انقلابى بدون حضور حزب انقلابى مى تواند وارد انقلاب شود، اما در این مرحله باید حزب انقلابى ساخته شود.
۴- به هر روى انقلابى بدون تشکیلات و حزب انقلابى خود قادر نیست سامان یابد و بقاى تاریخى خود را تضمین کند.
۵- جوامعى که پیشاپیش حزب خود را ساخته اند و شبکه بندى هاى لازم را درجهت حل مسأله اسلحه و ارتش انقلابى برقرار کردند با گامهاى مطمئن ترى مبارزه را به پایان مى رسانند.
انقلاب مشروطه و حزب انقلابى
مرحله اول انقلاب مشروطه، مرحله مسالمت آمیز بود. در مرحله دوم انقلاب وارد فاز مسلحانه شد. این مرحله بدون حزب انقلابى آغاز گشت. انقلاب از حزب انقلابى جلو افتاد.
تشکیلات انقلاب در این مرحله انجمن ها، و در سیمایى مشخص و ممتاز «سازمان دست غیبى» على مسیو بود. که نقش انقلابیون روس در تشکیل آن برجسته بود.
این ها شکل هاى اولیه حزب انقلابى بودند. اما هرگز نتوانستند. به تشکیلات و حزب انقلابى به مفهوم همه جانبه اش برسند و در همان حالت ابتدایى و جنینى باقى ماندند.
جلو افتادن انقلاب از حزبش
با آماده شدن شرایط مادى و معنوى قیام مسلحانه هیچ مانعى ندارد که انقلاب از حزبش جلو بیفتد. این نقض انقلاب مشروطه نبود. اما اینکه نتوانست هرگز حزبش را بسازد این نقض انقلاب بود و این نقض ناشى از تسلط رهبرى خرده بورژوازى بر انقلاب بود.
انجمن ها در آگاه کردن مردم نسبت به فجایع استبداد و بازگو کردن ارزش قانون مهم بودند اما جوهره آنها براى یک مبارزه انقلابى بار نیامده بود. به جز انجمن تبریز که بخش علنى انجمن غیبى بود. هرچند پیش از انقلاب سازمان سیاسى انقلاب موجودیت نیافت. اما تجربیات عملى انقلاب ضرورت تشکیل چنین سازمانى را در دستور کار قرار داد.
بدون حزب انقلابى تأمین خواسته هاى تاریخى خلق امکان پذیر نیست. و باز روشن شد که یک ارتش انقلابى بدون حزب انقلابى قادر نخواهد بود خواسته هاى تاریخى مردم را به ثمر برساند. اما این نیاز یک نیاز دوطرفه است. متقابلاً نیز هیچ حزب سیاسى ـ انقلابى نمى تواند خود را از ارتش انقلابى بى نیاز سازد.
از دست رفتن پیروزى هاى جنگى ستارخان به خاطر آن بود که سازمان سیاسى هم وزن به وجود نیامد.
یک نکته مهم
احساس یک نقض و احساس فوریت رفع نقض به معناى دانستگى شیوه هاى مطمئن براى رفع نقض نیست.
ضرورت تشکیل حزب احساس مى شد. اما خرد لازم آن نبود. همان گونه که انقلاب از حزب خود جلو افتاد بار دیگر حزب سیاسى از سیاست پیش افتاد. انقلاب هنوز به ارتش سیاسى ـ سازمان خود به درستى دست نیافته بود.
خرده بورژوازى احزابى ساخت که به قول کسروى جز «وراجى و سدّراه جنبش» شدن کارى نکرد. انقلاب و ضدانقلاب در زیر یک سقف جمع شدند.
یک درس
انقلاب بدون حزب انقلابى و حزب انقلابى بدون ارتش انقلابى هرگز قادر به تحول انقلابى جامعه نخواهد بود.
ارتش انقلاب معمولاً از قواى پارتیزان، نیروهاى پراکنده، و نیروهاى مقاومت تشکیل مى شود و در روند خود به ارتش کلاسیک تغییر شکل مى دهد. این ارتش پس از پیروزى باید ستون فقرات ارتش حکومت انقلابى را تشکیل دهد. هیچ انقلابى پس از پیروزى ارتش خود را به یکباره منحل نمى کند و مادامى که حکومت انقلابى به استقرار و حاکمیت شکست ناپذیر خود اطمینان نیافته به مثابه نخستین قدم و فورى ترى اعمال دست به خلع سلاح نیروهاى پارتیزان انقلاب نمى زند.
پارک اتابک، خلع سلاح انقلاب
طرح و تصویب قانون خلع سلاح عمومى جدا کردن اسلحه از دست اصیل ترین نیروهاى انقلابى یعنى مجاهدین تبریز بود. نگاه کنیم به نیروهایى که در انقلاب مسلح شده بودند.
۱- نیروهاى یفرم خان، که خود رئیس نظمیه بود.
۲- نیروهاى سردار اسعد بختیارى که در حکومت بود.
۳- نیروهاى سپهدار که در حکومت بود.
۴- نیروهاى عشایرى و یاغیان که در دستور کار حکومت نبودند.
۵- مجاهدین تبریز که سردار و سالار ملى ریاست آنها را داشتند.
ضدانقلاب خوب مى دانست که خلع سلاح مجاهدان تبریز یعنى خلع سلاح ارتش انقلاب. چرا که ضدانقلاب فورى ترین امر را خلع سلاح انقلاب تشخیص داده بود و این تشخیص ضدانقلابى به غایت درست بود. نخست آن که سردار و سالار ملى در تهران بودند و دیر نبود که انقلاب متوجه شود چه کلاه بزرگى به سرش رفته است، پس امکان تجدید انقلاب بود. بیهوده نبود که ضرب الاجل ۴۸ ساعته داده شد.
ساده دلى انقلابى، اشتباهى تاریخى
مشکل کار در آن بود که ضدانقلاب در کار خود آگاه و انقلاب در کار خود دچار ناآگاهى اسفناکى بود. ضعف دانش سیاسى بیداد مى کرد. پس ستار و باقر را مُجاب کردند که هدف آن ها نیستند، بلکه مراد امنیت کلى کشور است.
این ناآگاهى سر دیگرى هم داشت، حیدرخان که به قول کسروى افزار کار شده بود و آگاه نبود که منظور خلع سلاح ستارخان نیست، مراد خلع سلاح انقلاب است. دسته بندى هاى موقت پایتخت و رفتن ستارخان به سوى جناح محافظه کار موقتى است. پس او نیز مقابل ستارخان ایستاد.
یک اگر تاریخى
اگر تبریز به چند و چون قضایا آگاه بود. و قبل از فرستادن سردار سنگرهاى انقلاب را محکم مى کرد. و اگر تهران با حضور سازمانده بزرگى چون حیدرخان حزب انقلابى را سازمان داده بود حضور سردار و سالار ملى فرصت خوبى بود که انقلاب بَدَل خود را به ضدانقلاب بزند. و با سرنگون کردن حکومت سازش، انقلاب را به مجراى اصلى خود بیندازد.
اما انقلاب از عاملین فتح تهران شناخت درستى نداشت. انقلاب از ماهیت قدرت بى خبر بود. و مى پنداشت انقلاب یعنى مجلس و مجلس یعنى قانون، از دیالکتیک قدرت و قانون درک درستى نداشت. و نمى دانست که مجلس و قانون تا زمانى کارگزار کشور است که قدرت مسلح مردم در پشت آن باشد.
اصول مبارزه جبهه اى
مبارزه جبهه اى در وهله نخست برمى گردد به مرحله انقلاب. وقتى مرحله انقلاب ضداستعمارى یا ضددیکتاتورى، یا ضدفاشیسم باشد مبارزه جبهه اى در دستور کار قرار مى گیرد با شرایط زیر:
۱- برنامه جبهه
برنامه حداقل یا متوسط رو به پایین است حدى که مورد توافق تمامى نیروهاى داخل جبهه قرار گیرد این برنامه لزوما منطبق نیست با برنامه مترقى ترین نیروهاى دخیل در جبهه.
۲- بر عهده رادیکال ترین نیروهاست که همین برنامه حداقل را آن ها در دستور کار قرار دهند تا با جلب هر چه بیشتر مردم رهبرى جبهه را به دست آورند.
۳- طرح شعارهاى رادیکال و برنامه حداکثر باعث تجزیه جبهه و شکست انقلاب مى شود.
۴- تبلیغات نباید تشتت آفرین باشد.
۵- حزب انقلابى رهبرى و گسترش خود را نه در تبلیغات و بحث هاى ایدئولوژیک تشتت آفرین بلکه با طرح هاى صحیح و تاکتیکهاى مناسب و راهنمایى جبهه بهسوى پیروزى صفوف خود را فشرده و رهبرى خود را اعمال مى کند.
۶- کسب هژمونى در جبهه با ادعاى صرف و حقانیت تاریخى ممکن نیست. منجر به متلاشى شدن جبهه مى شود. این حق براى تک تک اعضاى جبهه محفوظ است بهشکلى ماهرانه، دقیق، خستگى ناپذیر لیاقت خود را عملاً به دیگران نشان دهند. خود را به رهبرى انقلاب برسانند.
۷- در جبهه انتقادات داخلى قدغن نیست. اما انتقادات به شکلى دوستانه در نقد تاکتیک ها و شیوه هاى ارائه شده داده مى شود. و این خود راهى است براى ثابت کردن حقانیت رهبرى خود به توده ها.
۸- از عناصر شرکت کننده در جبهه، در مورد آرمان ها و ایدئولوژى و حزب آن ها سؤالى نمى شود تنها شرط مبارزه بر علیه استعمار است.
۹- وحدت در جبهه به معناى عدم تلاش براى رسیدن به رهبرى جبهه نیست.
۱۰- ارائه شعارهاى عملى، تنظیم برنامه هایى که تبلور خواست مردم باشد. ارایه تاکتیک هاى صحیح، نزدیکى فروتنانه با مردم. راهنمایى هاى اصولى، افشاى صمیمانه و عینى این یا آن تاکتیک غلط ارائه شده توسط اعضاى جبهه به گونه اى که وحدت شکنانه نباشد راهى است به سوى رهبرى.
۱۱- رابطه جبهه اى، وحدت و انتقاد است. وحدت وجه عمده و انتقاد وجه مغلوب رابطه است رابطه با دشمن رسواگرانه است و با دوست افشاگرانه است، انتقادى دوستانه، سازنده و توأم با نشان دادن راه همراه با صمیمت و دلسوزى انقلابى.
۱۲- تا زمانى که دشمن مشترک در مقابل جبهه حى و حاضر است. هر عملى که وحدت جبهه را نقض کند غیراصولى و ابلهانه و خائنانه است.
۱۳- جبهه مى تواند کمک خارجى را قبول کند. اما چگونگى مصرف این کمک ربطى به اهداءکننده ندارد. تنها حقى که براى کمک دهنده باقى است دادن تذکر در صورتى که ببیند در مصرف کمک مزبور نابسامانى هایى موجود است. فقط تذکر نه بیشتر. استقلال داخلى جبهه نباید مخدوش شود.
۱۴- ملاک وحدت یا گسست با این یا آن طبقه، این یا آن گروه، سود و زیان آنها براى جنبش است. رهبرى نهضت زمانى که سود مى جوید جانب وحدت را مى گیرد، وقتى زیان این رابطه افزایش مى یابد جانب گسست و جدایى را مى گیرد. آنچه در این میان حیاتى است قابلیت و شعور رهبرى است براى سنجش این سود و زیان و زمان این وحدت و گسست.
چند نکته براى کار سیاسى
۱- هیچ طبقه اى نمى تواند به یکباره دشمنان تاریخى خود را به گور کند. بلکه با به کار بردن تاکتیک هایى به سوى هدف کلى و استراتژى، حرکت مى کند. بدون برنامه و هدف هاى تاکتیکى هیچ، استراتژى به یکباره متحقق نمى شود.
۲- در هر مبارزه تاریخى ـ اجتماعى، در مراحل مختلف مبارزه حزب انقلابى براى خود دوستان و دشمنانى مشخص مى کند. و با کمک متقابل متحدان خود، دشمنان خود را درهم مى کوبد و به مرحله جدیدترى وارد مى شود. در این مرحله ممکن است، دوستان سابق، دشمنان امروزین باشند. و حزب دوستان متحدین تازه ترى پیدا کند. این وحدت و کثرت، این جدایى و پیوند تا نبرد آخرین ادامه مى یابد. تا در جنگ مرگ و زندگى، حاکمیت مطلق انقلاب تثبیت شود.
۳- هیچ انقلابى قادر نیست به همان سرعت که مواضع سیاسى ـ اقتصادى ضدانقلاب را در هم مى کوبد مواضع فرهنگى و اخلاقى آنرا نیز تصاحب کند. در اینجا مبارزه طولانى و هوشیارانه لازم است. تا در مدتى طولانى نخست مردم را آماده شنیدن کند. بعد آنها را به فکر وادارد. و بعد از اندیشیدن باور کنند و ایمان بیاورند. و بعد آنها را همراه آرمان و ایدئولوژى خود بکشد.
حزب انقلابى با یک نشست و کنگره مى تواند به نتایجى برسد. اما حتما ضرورت ندارد که آنرا صریحا با مردم در میان بگذارند. حزب قبل از هر چیز با برنامه ها و شعارهاى لازم مردم را با خود همراه مى کند. با تماس با توده و به میدان آوردن و بالا بردن شعور اوست که مى تواند طبقه را تا سطح خود بالا بیاورد و به خود حیاتى تاریخى بخشد. مبارزه فرهنگى ظریف ترین و دقیق ترین بخش از مبارزات یک حزب انقلابى را شکل مى دهد.
فراست رهبرى
جنبش انقلابى با فراز و نشیب هایى روبه روست. و هنر رهبرى در آنست که کشتى انقلاب را به سلامت به بندرگاه پیروزى برساند. اما جنبش همیشه با فراز روبه رو نیست. با فرودهایى مرگبار نیز روبه روست. در این زمان است که حفظ وضع موجود بهترین گزینه اى است که در جلو پاى رهبرى است. و تثبیت وضع موجود نیازمند عقب نشینى است.
یک حزب انقلابى پیروزى را منوط به جنگ نمى کند. بلکه بر مبناى اوضاع عمومى خویش و دشمن در قالب طرح شعارهاى روز، مذاکرات تودرتو، برنامه هاى حداقل و تاکتیک هاى عملى خود را به پیروزى نزدیک مى کند.
یک نهضت انقلابى علاوه بر مهمات نظامى پیوسته تیر ترکشش پُر است از تیرهاى دیپلماتیک خوش تراش و زیبا. مذاکره و جنگ براى او دو روى یک سکه اند. در موقعیت مناسب دستور حمله و پیشروى مى دهد و در زمانى که ایستادن باعث از بین رفتن ذخایر انقلاب مى شود فرمان عقب نشینى سریع را مى دهد.
استقامت در جایى که نباید استقامت کرد ماجراجویى است و عقب نشینى در جایى که باید ایستاد محافظه کارى است.
اما شرایط همیشه به روى تاکتیک پیشروى و عقب نشینى تنظیم نمى شود. گاهى تثبیت موقعیت موجود بهترین تاکتیک انقلاب است. در چنین شرایطى نهضت مجبور است مصالحه کند. مصالحه یعنى دادن و گرفتن امتیاز و گاهى دادن امتیاز براى خریدن وقت است.
یک نکته مهم
حقانیت تاریخى و قدرتمندى تاریخى نباید با موقعیت لحظه و روز انقلاب و ضدانقلاب مخلوط شود. انقلاب به لحاظ تاریخى قدرتمند و پیروز است. چرا که او طرف حق و حقیقت است. و حقیقت بالاخره بر ناراستى پیروز خواهد شد. اما این پیروزى تاریخى ربطى به پیروزى یا شکست این لحظه و این روز ندارد. پیروزى و شکست را در این لحظه وضعیت عینى نیروها تعیین مى کند.
پس به عهده رهبرى است که بسته به شرایط و اوضاع و احوال قوا و مواضع خویش و رقیب، موقعیت را به روشنى تشخیص دهد و دست به عمل بزند. و این عمل ممکن است نه جنگ که صلح و حتى مصالحه باشد.
————————
[۱]. اداره سانسور که در واقع شعبه ای از اداره ساواک بود. در آخرین لحظه متوجه اهمیت کتاب شد و از پخش کتاب جلوگیرى کرد و کتاب توقیف شد
[۲]. باغى نزدیک تبریز
[۳]. یک سؤال
چرا شعاعیان از فرقه اجتماعیون ـ عامیون حرف نمى زند. این فرقه از کارگران ایران مقیم قفقاز شکل گرفت. و به شدت تحت تأثیر انقلابیون روسیه بود. نام فرقه اجتماعیون ـ عامیون ترجمه حزب سوسیال دمکرات بود. در انقلاب مشروطه سهم بسزایى داشت. احمد کسروى تاریخنگار بزرگ مشروطه در تاریخ مشروطه اش به تفصیل از نقش این حزب سخن مى گوید. اما این حزب نتوانست بر مشکلات داخلى خود فائق بیاید و بعد از پیروزى مشروطه خود را منحل کرد و کمى بعد بر زمینه آن حزب عدالت به وجود آمد.