کنکاشی در خوانده ها و شنیده ها – قسمت دوم
محمود طوقی
۱۱
دولت رانتیر
در علم اقتصاد رانت درآمدی است که بی تلاش به دست می آید و رانتیر کسی است که با استفاده از نفوذ سیاسی و اقتصادی اش به این منابع دسترسی پیدا می کند.
دولت رانتیر به این معناست که یک دولت با استفاده از رانت در آمدهای نفتی فراز جامعه قرار می گیرد بدون آن که نیازی به در آمدهای دیگر داشته باشد بر مردم حکومت می کند و به تبع این ویژه گی، دولتی است نا پاسخگو و بالضروره استبدادی.
استبداد نفتی
یکی از کسانی که برای نخستین بار استبداد نفتی را پیش کشید همایون کاتوزیان بود که می گفت استبداد شرقی که در دوران نخستین تاریخ مبتنی بود بر تسلط بر شیوه آبیاری و آب امروز جای خودش را داده است به نفت و استبداد امروز یک استبداد نفتی است.
هر چند استبداد شرقی که مارکس برای نخستین بار در مورد کمبود آب در جوامع شرقی طرح کرد با دلایلی بسیار به چالش کشیده شد و بنظر می رسد تبیین دسپوتیسم شرقی لااقل در ایران با در نظر گرفتن یک فاکتور و آن هم تسلط بر سیستم آبیاری با داده های تاریخی هم خوانی کامل ندارد و باید وضعیت ژئوپولیتیک و فرهنگ را نیز به آن اضافه کرد و در واقع استبداد شرقی یک امر چند فاکتوره است.
دولت رانتیر و استبداد نفتی مورد قبول جمهور علما نیست.
۱۲
نفت و استبداد
حدود یک قرن پیش در مسجد سلیمان نفت کشف شد و بدنبال آن سر و کله دارسی و بریتش پترولیوم و بعد کنسرسیوم پیدا شد.
تا ۱۳۴۰ در آمد نفت آن چنان نبود و از این ببعد است که پول نفت جایگاه مهمی در اقتصاد کشور پیدا می کند.
رابطه نفت با دیکتاتوری
موجد دیکتاتوری علیرغم باور عده ای بسیار نفت نیست آن گونه که معتقدین استبداد نفتی و دولت رانتیر می گویند.
پول نفت از دهه چهل در اقتصاد نقش عمده ای بازی می کند در حالی که استبداد دیرپای ما عمری چند هزار ساله دارد.
در آمد نفت وقتی وارد یک سیستم استبدادی می شود عامل نیست مزید بر علت است. دست دولت های مستبد را در سرکوب باز می کند، چه سرکوب و چه تحمیق و خریدن آدم ها.
۱۳
نو تاریخیگری
نو تاریخیگیری به چه معناست و نئولیبرال ها چرا زیر این علم سینه می زنند.
ما در نو تاریخیگری با دو امر روبروئیم:
واقعیت تاریخی
و روایت ایدئولوژیک از تاریخ
واقعیت تاریخی به کار نوتاریخیگری نمی آید. امر واقع باید به امری ایدئولوژیک تبدیل شود که بتوان از آن نتایج سیاسی گرفت. پس باید نخست در امر واقع و در واقعیت تاریخی شک کرد. تا بعد بتوان با قلب این واقعیت به روایت ایدئولوژیک از تاریخ رسید.
روایت ایدئولوژیک از تاریخ تاریخ نیست. بازسازی دو باره تاریخ است برای منافع حزبی و گروهی. و این کار نیازمند آن است که حافظه تاریخی را از ذهن توده پاک کنیم. برای این کار نخست از یک واقعیت تاریخی روایت های مختلف ردیف می کنند تا آنچه که بواقع اتفاق افتاده است در بین این روایت ها گم شود. و بعد روایتی را که مورد نظر است با ادله فراوان به جای امر واقع می گذارند.
۱۴
چند ترم اقتصادی
۱- انسداد ساختاری:
بحرانی است که راه برونرفت از آن تنها با انحلال ساختارهای حاکم ممکن است. و بدون تغییر ساختاری امکان خروج از بحران نیست.
۲- ویژگی یک اقتصاد سرمایه داری:
– وجود یک طبقه مزد بگیر
– وجود یک طبقه سرمایه دار
– و حاکم بودن ایدئولوژی انباشت
۳- بحران
انباشت سرمایه در اقتصاد خود را به شکل رشد نشان می دهد. و رشد نشانه سلامت یک اقتصاد سرمایه داری است و ضرورت این نظام است، چرا که سرمایه یک ارزش خود ارزش افزاست. و نمی تواند بدون ارزش افزایی به زندگی خود ادامه دهد. وقتی رشد کاهش یابد بحران آغاز می شود
۴- سود
رشد اقتصادی مستلزم رابطه خاصی از سرمایه با نیروی کار و طبیعت و منابع مالی است.
برای رسیدن به سود بیشتر باید هزینه تولید کاهش یابد و هزینه تولید شامل دو بخش اصلی و یک بخش کمکی است:
۱- مزد کارگر: که با انقباض دستمزدها سود تولید افزایش می یابد. انقباض دستمزد ها لازمه اش تشکل زدایی کارگری است یعنی انحلال و بی خاصیت کردن سندیکا ها و شورا های کارگری و موقت سازی قرار دادها وکاهش شمول قانون کاراست.
۲- دسترسی آسان و ارزان به منابع طبیعی دومین عاملی است که باعث افزایش سود می شود و خود را در قالب استفاده از معادن و تغییر کاربری اراضی شهری و روستایی نشان می دهد.
۳- دسترسی آسان به منابع مالی سومین عاملی است که باعث افزایش سود در تولید می شود .تاسیس بانک ها و موسسات اعتباری و صندوق های قرض الحسنه از زمره کار هایی است که دسترسی سرمایه دار را به منابع مالی آسان می کند.
۱۵
زندگی فردی، سعادت جمعی
زندگی و سلامت ما با زندگی و سلامت دیگران گره خورده است اما مدام بما می گویند سعادت یعنی رقابت و فرد گرایی مفرط.
ریشه درد کجاست؟
شانس بقای آدمی ارتباط نزدیک نه صوری و نمایشی با دیگر انسان هاست. اما باید دید چه چیزی ما را به دیگران نزدیک یا از دیگران دور می کند.
این گزاره که انسان تنها بیشتر از دیگران در معرض بیماری های روحی و حتی جسمی است امر پوشیده ای نیست. بیماری های روحی هم در یک فرد طرد شده در اجتماع نسبت به انسان های دیگر چند برابر است. تنهایی بیماری های جسمی و روحی را چند برابر می کند. تنهایی باعث افزایش ترشح هورمون استرس؛ کورتیزول شده و سیستم ایمنی را سرکوب می کند و این خود باعث افزایش مرگ و میر در این افراد می شود.
پرسشی که آدمی را آزار می دهد این است که چرا انسان ها در این بازی مرگ که چیزی جز تهی کردن آدمی از درون و بیرون و تخریب محیط زیست و عامل صدها بیماری جسمی و روحی است شرکت می کنند.
بحران زیست محیطی حاکم بر جهان و مقابله با آن راهی دیگر و همتی دیگر می طلبد. با ابزارها و سلاح های گذشته نمی توان به جنگ بحران های عالمگیر رفت. باید در وحله نخست کلیت نگاه ما به عالم و آدم تغییر کند. انسان قادر نیست به تنهایی بر بحران ها موجود پیروز شود. آدمی باید به این درک برسد که بقاء نوعی و سعادت فردی در گرو با هم بودن است.
اما پرسش کلیدی این است در جهانی که اندیشه نئولیبرال می گوید سعادت یک امر فردی است. چگونه به یکی شدن برای سعادت جمعی برسیم.
نباید شک کرد که یا باید با هم باشیم یا باید خودمان را برای فاجعه های بزرگ آماده کنیم.
۱۶
تکرار تاریخ
بنظر می رسد که در جوامع پیرامونی تاریخ مدام تکرار می شود.
از اعماق جامعه که تحت سیطره سنت و مذهب و باورهای جادویی است به صورتی مداوم انسان هایی پا به عرصه تاریخ و جامعه می گذارند که باید به تدریج با رشد آگاهی از شر پیرایه های خرافی و جادویی سنت و مذهب رها شوند.
اما همیشه این گونه نیست. بسیاری در همان مراحل اولیه و یا ایستگاه های بین راه برای رسیدن به تفکر منطقی و علمی توقف می کنند و به مثابه یک نیروی اجتماعی بازدارنده روی مسیر حرکت اجتماع به سوی رشد و تعالی اثر منفی می گذارند.
درجوامع پیرامونی جامعه به دو بخش تقسیم می شود؛
اکثریت جامعه که تحت تاثیر سنت و تفکرات ماقبل منطقی وخرافی و جادویی اند
و یک قشر کوچک از افراد جامعه که مجهز به آخرین دستاوردهای فکری دوران معاصرند.
این اقلیت مدام کوشش می کنند با آن اکثریت زبان مشترکی بیابند تا جامعه برای رفتن به سوی تعالی به یک همگونی فکری برسد اما بدلایل بسیاری در یافتن این رابطه ناموفق اند و این ناکامی ها باعث می شود که این اقلیت تنها بماند و اسیر حاکمیت سردمداران سنت و استبداد شود.
بنظر می رسد که این چرخه مدام تکرار می شود اما این گونه نیست. این سیکل باطل در جایی می شکند. در پراتیک اجتماعی توده ها خود در مدرسه اجتماع آموزش می بینند و دست از باورهای خرافی عهد عتیق بر می دارند و اهل تفکر هم موفق می شوند زبان مشترک با این اکثریت بیابند، این ارتباط جامعه را بیک همگونی و هماهنگی نزدیک می کند، توسعه و دموکراسی از این جا ببعد ممکن می شود.
در گذشته نگهبانان سنت حامیان خود را از بین پایین ترین اقشار اجتماع که مومنین بودند جستجو می کردند اما اکنون این پایه ها فرو ریخته است. ساختار سنت در ظاهر بی رقیب و قدرتمند می آید اما از درون خالی شده است.
۱۹
مارکس و سلاح نقد
سلاح نقد به هر رو، نمیتواند جای انتقاد با اسلحه را بگیرد. قدرت مادی را باید با نیروی مادی سرنگون کرد. اما نظریه نیز زمانی به نیروی مادی تبدیل میشود که تودهها را فرا گیرد. یک نظریه زمانی تودهگیر خواهد شد که در مغز آنها جای گیرد و زمانی بر مغز تودهها خواهد نشست که رادیکال باشد. رادیکال بودن یعنی پی به ریشه بردن برای انسان، ریشه چیزی نیست جز خود انسان.
برای انسان، والاترین موجود، خود انسان است. بنابر این، همهی روابطی را که در آنها انسان موجودی تحقیر شده، اسیر و برده شده، طرد شده و نکوهش شده است باید برانداخت.
۲۰
دهم محرم ۱۲۹۰
در تاریخ دهم محرم ۱۲۹۰هجری سالدات های روسی ۸ تن از مردان غیور و میهن خواه تبریز را در جلو چشم عزاداران حسینی دار زدند.
حقیقت ماجرا چه بود
دو سال بعد از سقوط محمد علی شاه در سال ۱۲۸۸هجری مجلس برآمده از انقلاب تصمیم گرفت مورگان شوسترآمریکایی را برای اصلاح امور مالیه به ایران دعوت کند. آمدن شوستر و سر و سامان دادن به وضعیت مالی ایران به مذاق روس ها خوش نیامد. پس با بهانه کردن مصادره اموال شعاع السطنه برادر جنایت کار شاه توسط دولت که تحت حمایت دولت روسیه بود طی اولتیماتومی خواستار عزل شوستر شد. و سپاه روس به تبریز حمله کرد. مجلس اولتیماتوم روس ها را علیرغم تهدید اشغال تهران رد کرد اما نایب السلطنه با انحلال مجلس به التیماتوم گردن نهاد.
۲۹ آذر علیرغم پذیرش شرایط روسیه ارتش روس بخشی از تبریز را اشغال کرد و به کشتار آزار و اذیت مردم پرداخت. درگیری در تبریز آغاز شد.
جنگ پنج روزه
ثقه الاسلام روحانی بلند پایه تبریز و ضیاء الدوله نماینده دولت بقول کسروی از مجاهدین تبریز که روس ها به بهانه خلع سلاح آنان در تبریز مستقر شده بودند خواست برای نگهداری خود جنگ کنند. و مقاومت شعله کشید و جنگ پنج روزه مردم تبریز با سپاه روس آغاز شد.
در این جنگ ده ها افسر و سرباز روس کشته شدند. روس ها شهررا به توپ بستند. و مجاهدین مجبور به ترک شهر شدند.
از روز پنجم دی ماه بمباران شهر ادامه یافت و تبریز اشغال شد. و جستجوی خانه به خانه آغاز شد. نخست ثقه الاسلام که مردم را به مقاومت دعوت کرده بود دستگیر شد. بعد دو پسر علی مسیو؛ حسن و قدیر که ۱۶ ساله و ۱۸ ساله بودند دستگیر شدند وخانه علی مسیو که از رهبران انقلاب مشروطه بود و دیگر در قید حیات نبود غارت شد. این دو برادر به خاطر شرکت حاجی خان برادر بزرگ شان که در جنگ شرکت داشت دستگیر شدند.
از ثقه الاسلام خواستند سندی را امضاء کند که مجاهدین به سپاه روس حمله کرده اند که نپذیرفت.
در دهم محرم روس ها در جلو چشم مردم ثقه الاسلام و دو پسر علی مسیو و پنج نفر دیگر را دار زدند. پسران نوجوان علی مسیو آن سوسیال دموکرات غیرتمند با بوسیدن طناب دار و فریاد زنده باد مشروطه، زنده باد ایران به استقبال مرگ رفتند.
این اعدام های جنایتکارانه با اعدام دو برادر ستارخان محمدخان امیر تومان و کریم خان و حاج علی دوا فروش از سران انقلاب تبریز ادامه یافت. گفته می شود روس ها در این تهاجم۱۲۰۰ نفر را کشتند.
دهم محرم ۱۲۹۰، که کسروی از آن بعنوان «هنگامه دل گداز، و مرگ سیاه وغم و درماندگی کشور» یاد می کند حادثه ای نیست که از ذهن تاریخ مردمان این مرز و بوم پاک شود.
شهدای آن روز:
ثقه الاسلام
شیخ سلیم
قدیر و حسن پسران شجاع علی مسیو
ضیاء العلما
محمد قلی خان
صادق الملک
آقا محمد ابراهیم
۲۱
انقلابات کارگری
«انقلاب اجتماعی قرن نوزدهم چکامه ی خود را از گذشته نمی تواند بگیرد، این چکامه را فقط از آینده می توان گرفت».
تمامی انقلابات غیر کارگری تا قرن نوزدهم علیرغم ظاهر و باطن متفاوت شان در دو پایه شبیه یکدیگر بودند. نخست عناصر سنتزی هر انقلاب در دل مناسبات قبلی شکل می گرفت و برج و باروی خود را در همان جامعه می ساخت. فئودالیسم در دل برده داری مناسبات خود را پی می ریخت. و سرمایه داری در دل مناسبات فئودالی هسته های نخستین خود را بارور می کرد تا بدانجا که دست بالا را در اقتصاد و سیاست پیدا کرد و انقلاب خود را به سرانجام رساند.
دوم آن که طبقه ای بزیر کشیده می شد و طبقه ای دیگر بجایش می نشست. استثمار جوهره اش تغییر نمی کرد بلکه شکلش عوض می شد.
اما انقلابات کارگری که به طور کل با تمامی انقلابات پیش از خود متفاوت است ممکن نیست در دل ساخت بورژایی دست به ساخت بنای سوسیالیسم بزند و دیگر آن که در این انقلاب قرار نیست یک طبقه ای بزیر کشیده شود و طبقه دیگر برآید و بجایش بنشیند بلکه این انقلاب بر آن است که طبقه و استثمار را در تمامی اشکالش از جامعه پاک کند.
«این انقلاب تا همه ی خرافات گذشته را نروبد و نابود نکند قادر نیست به کار خویش بپردازد. انقلاب های پیشین به یادآوری خاطره های تاریخی جهان از آن رو نیاز داشتند که محتوای واقعیِ خویش را بر خود بپوشانند…
هستی اجتماعاً معین تاریخی گاهی پیشاپیش انسان ها روان است و ذهن و زبان آدم ها نمی تواند آن را دریابد، و به همین دلیل این انسان ها «روح مردگان گذشته» یا ابزارهای مفهومی و آیینی و نهادی آن ها را به یاری می طلبند تا شرایط اجتماعی-تاریخی جدید خود را درک
کرده و سازمان دهند.
انقلاب کارگری اما «به این گونه یادآوری ها نیازی ندارد و باید بگذارد که مردگان سرگرم دفن مرده های خویش باشند تا خود به محتوای خویش بپردازند. در گذشته، مضمون به پای عبارت نمی رسید اکنون عبارت است که گنجایش مضمون را ندارد»
۲۱
فرمول عام سرمایه صنعتی
فرمول عام سرمایه به فرمول خاص سرمایه ی صنعتی به این شکل تغییر می کند:
در این فرمول: M-C-P (Mp,Lp)-C’-M’
نماد پول M
نمادکالا C
نماد فرایند تولید P
نماد وسایل تولید MP
نماد نیروی کار LP
کالای جدید تولید شده طی ترکیب ابزار تولید ونیروی کار، ’C
نماد پول اضافی است که پس از تحقق ارزش اضافی نهفته در کالا بدست می آید. ’M
۲۲
گزاره های درست نتایج نادرست
گفته می شود
«آدمی مثل رومن رولان با آن وسعت دید و ارزش ادبی و برنده نوبل ، کتاب چهار جلدی زیبای جان شیفته را می نویسد اما نوشته اش در باطن تبلیغ نظام حاکم بر شوروی بود. سوویتیسم و سلطه آن بر افکار روشنفکران آن دوران برای دهه ها یک واقعیت بود و آدم های بزرگی مثل سارتر و پیکاسو و دیگران را در مدار خودش کشید.
اما این که از چه زمان واقعا این نظام به فساد افتاد و روشنفکران بیخود از آن دفاع می کردند سئوالی است که جواب آن محل بحث است. بسیاری از آن بالایی ها هم نارسایی ها را می دیدند اما توجیه می کردند که این اشکالات برطرف می شود در حالیکه کار از بیخ خراب بود ولی به علت ایمان شبه مذهبی خود آن را نمی خواستند ببینند.
ایدئولوژی آرمان گرایانه،عین دین و مذهب در انسان ها عمل می کند. اعتقادات انسان مومن،هویت و شخصیت اوست که وجودش را تعریف می کند.
مومنینی که بدنبال مدینه فاضله یا سوسیالیسم واقعا موجود بودند وحاضر بودند برای تحقق آن جان خودشان را فدا کنند اگر قدرت را بدست می گرفتند، بمراتب بدتر از شوروی با مخالفان خودعمل می کردند. چرا که ساز و کار ایدئولوژی در یک جامعه عقب افتاده جز این نیست.
انسان آرمانگرا شکوفایی انسان را در خلاقیت و استعدادش جستجو نمی کند انتخابش را نوع نگرشش تعیین می کند.»
جاذبه های انقلاب اکتبر، انقلابی که برای نخستین بار مدعی بود می خواهد انسان را به مدینه فاضله ای که سده های بسیاری منتظرش بود و پیامبران بسیاری برای تحقق آن ظهور کرده بودند و متفکران بسیاری در مدح آن قلم زده بودند امر کوچکی نبود. نگاه نکن به امروز که هر بچه مکتب نرفته ای به آن جنازه بر خاک افتاده توسط باندهای کثیف مافیایی چوب می زند. آدم هایی مثل رومن رولان و ژان پل سارتر و کاموو خیل بسیاری از این دست آدم های کوچکی نبودند. اما نظام مستقر شده بعد از انقلاب اکتبر این گونه نبود که از همان ابتدا فقط مداح داشت منتقدان بسیاری هم داشت. اما اقدامات انجام شده در آن روزگار یک سویه نبود دو سویه بود.
برآمدن شوراهای کارگری، ملی شدن کارخانه ها و بانک ها، از بین رفتن بیکاری و سمت گرفتن بسوی یک جامعه برابر آرمان هایی بود که جاذبه های بسیار داشت آن هم برای کسانی که از دور به این اتفاقات نگاه می کردند.
اما با برآمدن استالینیسم بعنوان نماینده بورژازی عظمت طلب روسیه کارها به روالی دیگر گشت. برای کسانی که از دور وقایع را رصد می کردند توجیه آن چه که در شوروی می گذشت علت داشت. نمی توانستند قبول کنند انقلابی به آن بزرگی و عظمت شکست خورده باشد پس امیدوار بودند شوراهای کارگری و سوسیالیسم کارگری چون ققنوسی از خاکستر استالینیسم برآید وهمه گند وکثافت ها را جاروب کند و به دریا بریزد. که این گونه نشد. واین به معنای آن ندیدن ها و توجیه کردن ها نیست.
نکته دوم یکی گرفتن انسان آرمان گرا و ایدئولوژیک با متعصبین مذهبی است. خب از همان ابتدا باید تعریف ها روشن باشد که در یافتن مصداق هایش دچار خطا نشویم.
انسان ایدئولوژیک اگر به تعبیر مارکسی آن باشد یعنی کسی که حقیقت را بخاطر باورهایش انکار می کند با کسی که به ایدئولوژی مارکسیستی باور دارد یکی نیست. مگر این که از همان ابتدا بگوئیم ایدئولوژی مارکسیستی به خطاست که این گزاره ما را وارد ریل دیگری می کند. که در واقع کسانی که در نقد ایدئولوژی این روزها قلم فرسایی می کنند مقصودشان هم این است اما تیر از کناره می زنند.
دو دیگر این که بگوئیم اگر چپ ها به قدرت می رسیدند جنایت می کردند این هم از گزاره های نخ نمایی است که مدام از سوی زرادخانه های راست نوستالژیک بیرون می آید.
چگونه حکمی به این سنگینی از عملی که واقع نشده است می توان داد. مگر این که معتقد به نیروی سفر به آینده در جهان های موازی باشیم که ربطی به کار پژوهش در علوم اجتماعی ندارد. اما ما نمونه ساندینسیت ها را داریم. چریک هایی که با تفنگ قدرت را بدست گرفتند و با صندوق رای قدرت را به رقیب راست خود وا گذار کردند.