کنکاشی در خوانده ها و شنیده ها – قسمت پانزدهم
محمود طوقی
۱۱۷
انتخاب حزب توسط مردم
حزب توسط مردم انتخاب می شود نه بخاطر این که رهبرانش آدم های خوبی هستند و یا حرف های خوبی می زنند. توده و طبقه بر خلاف روشنفکران حزب را این گونه انتخاب نمی کنند. بلکه در عمل اجتماعی شان به این نتیجه می رسند که حرفی که آن ها می خواهند بزنند این حزب دارد می زند. مسئله تئوری حزب برای توده و طبقه مطرح نیست. تئوری در عمل عینیت می یابد و توده و طبقه عمل را می بیند این عمل حزب است که یا جذب می کند و یا دفع می کند.
پس برای این که یک حزب توسط توده و طبقه انتخاب بشود باید:
در دسترس باشد.
مردم قدرتش را ببینند.
باید مردم در ناصیه حزب ببینند که می تواند قدرت را بدست بگیرد.
می تواند قدرت را در دست نگه دارد.
۱۱۸
قدرت، زور و خشونت
قدرت مجبور کردن دیگران به عملی موافق میل دیگری ست. دارای سرشتی اجتماعی است هر چند ممکن است معطوف به اراده یک فرد شود. زور اما معطوف به فرد است. امری فردی است. و با قهرنزدیک است.
رابطه قدرت و قهر
اما قدرت و قهر یکی نیستند. نقطه مقابل همند.
قهر وقتی کاربرد پیدا می کند که قدرت کارایی خود را از دست می دهد و با خطر روبرو می شود.
وقتی قدرت برای بقا خود متوسل به قهر می شود زمانی ست که قدرت در حال فروپاشی است.
قهر و خشونت در کوتاه مدت می تواند به اطاعت و سکوت منجر شود. اما این بدان معنا نیست که قدرت احیا شده است.
قدرت یک حکومت در میزان خشونتش نیست در تایید مردم است. این قدرت باعث ادامه بقا یک حکومت می شود.
۱۱۹
گزاره ای غلط: تبلیغ، ترویج، سازماندهی
کار حزب تبلیغ یک امر درست و فهمیدن آن امر درست و گرد آمدن در یک حزب برای پیش برد یک امر درست نیست.
مبارزه طبقاتی را با تبلیغ نمی شود ایجاد کرد. نمی شود به کارگر کاپیتال را آموزش داد که سرمایه دار با چه مکانیسمی دارد او را استثمار می کند و حالا که این ها را فهمیدی بیا در حزب ما و حقت را بگیر. این گزاره که از دیرباز گفته شده است گزاره ای غلط است. مبارزه بر علیه تمامیت یک جامعه ناعادلانه در کف خیابان جریان دارد. نیازی به اقناع توده و طبقه برای مبارزه کردن بر علیه این جامعه نیست. کار نخست سازماندهی این مبارزه است و از پس این سازماندهی است که تبلیغ و ترویج پیش می آید.
و این گزاره در واقع به این گونه تصحیح می شود: سازماندهی، تبلیغ و ترویج.
سازماندهی حول عمل مشخص شروع می شود نه فکر مشخص. در سازماندهی حول عمل مشخص ما دنبال هم نظران و هم فکران خود نیستیم بلکه دنبال این هستیم که چه کسانی در عمل با ما هم سنگرند. هم سنگران را که پیدا کردیم می توانیم با تبلیغ و ترویج و با تعمیق حرکت و با سمت و سوی درست دادن به حرکت آن ها را به هم نظران خود تبدیل کنیم.
۱۲۰
مدل توسعه
این که در کشورهای پیرامونی مدل توسعه چینی باشد یا کره ای یا اندونزیایی یا حتی برزیلی نیازمند کاری جمعی است و از توان فرد و یک گروه خارج است.
شکی نباید داشت که هر کشور برای این که در دنیای جدید به حساب بیاید باید وارد مدار توسعه شود. اما مدلی را که باید در پیش بگیرد بنظر می رسد قابل کپی کردن نیست. البته این بمعنای آن نیست که نمی توان از تجارب دیگر کشورهایی که این دوران را پشت سر گذاشته اند بهره برد. اما هر کشوری در هزار توی سنت ها و تابوهای خودش زندگی می کند و پیکره فرهنگیش متفاوت با دیگر کشورهاست بهمین خاطر الگو توسعه ای باید متناسب با شرایط سیاسی، اقتصادی، فرهنگی خودش باشد. و این کار نیازمند اجماعی جمعی است از کسانی که در این امر صاحب نظرند.
این که چرا تا کنون ما به این برنامه نرسیدیم دلایل خودش را دارد و مهم ترین دلیلش نبود فضایی مناسب برای این تبادل نظر بوده است.
۱۲۱
ایدئولوژی تمامیت گرا
ایدئولوژی های تمامیت گرا پیروان خود را آن چنان مسخ می کنند که قوه تعقل شان از کار می افتد و این زمانی است که ایدئولوژی را حقیقت مطلق بدانند و تابعیت محض را بپذیرند.
این موجودات واقعاً مثل بره به دنبال شبان خود به راه می افتند در نگاه این موجودات هیچ احساسی را نمی توان دید. نگاه شیشه ای و مات مثل چشمان یک گوسفند دارند.
۱۲۳
عامل ذهنی
در کشورهای پیرامونی بخصوص منطقه ای که به خاورمیانه مشهور است نقش تعیین کننده عامل ذهنی در تحولات اجتماعی غیر قابل انکار است.
آنانی که عامل اقتصاد را مطلق می دیدند از عاملیت نقش ذهن مغفول ماندند. ریشه این گمراهی و مغفول ماندن شاید در انتزاع روبنا و زیر بناست. انتزاعی که در عالم واقع وجود خارجی ندارد و تنها برای فهم مطلب ذهن به این انتزاع دست می زند. و در واقع ما با یک پدیده واحد روبروییم. انتزاع یک شمشیر دو لبه است همان طور که باعث فهم می شود باعث گمراهی نیز می شود. آن هایی که درانتزاعات خود اسیرند و واقعیات صریح را از طریق انتزاعات پیچیده می فهمند. از فهم داستان خود را دور می کنند و به تغافل دچار می شوند.
۱۲۴
روشنفکر کیست
روشنفکر کسی است که روشن فکر می کند و روشن می اندیشد.
روشن اندیشیدن یعنی اندیشیدن چیزی به روشنی. چیزی را با اندیشیدن آشکار کردن. پرسشی که بمیان می آید این است که: آن چیست که باید آشکار شود. پاسخ این است؛ چیزی که نهان و تاریک است. پس ساحت روشنفکری اموری است که قابلیت روشن شدن دارند اما در هم اکنون زمانی در تاریکی و ناپیدایی اند. گرامشی روشنفکران را سازمان دهندگان هژمونی یک طبقه می دانست که وظیفه آنان به هم پیوستن روبنا و زیر بناست.
روشنفکر در دو قلمرو قابل تعریف است:
قلمرو کار ذهنی
و کنش گری اجتماعی
روشنفکر کسی است که کار ذهنی عمده فعالیت او را تشکیل می دهد و این فعالیت ذهنی در ارتباط با درگیری های اجتماعی قرار دارد. نظریه پردازی الزام اصلی این تعریف نیست، زیرا که تمامی روشنفکران نظریه پرداز و متفکر اجتماعی نیستند. روشنفکران در هر دو اردوگاه اصلی جامعه (یعنی اردوگاه های کار و سرمایه) وجود دارند.
روشنفکر خاص
تعریف قابل فهم تر آن متخصصان حرفه ای و نیروی کار آکادمیک است که دلالت بر وجود عنصر کار ذهنی در حرفه های تخصصی ایشان دارد. این افراد لزوما به طور فعال درگیر امور اجتماعی نیستند، اما به دلیل تناقضات و تنش های درونِی مرتبط با جایگاه های خود تحت تاثیر روشنفکران ارگانیک و متعهد، و نیز تحت تاثیر وقایع عمومی، می توانند عنصر درگیری اجتماعی را در حرفه و فعالیت خود افزایش داده وبه روشنفکر آکادمیک-عمومی تبدیل شوند.
روشنفکران دینی
اینان روشنفکران سنتی هستند که به دستگاه دین تعلق دارند و در صددند تفسیری نوین از دین ارائه دهند و در واقع دین را با ضرورت های زندگی انسان معاصر هم سو کنند. اینان روشنفکران در حال گذاری هستند که در میانه جامعه سنتی و جامعه مدرن به حیات خود ادامه می دهند و با عوض شدن دوران می باید خود را باز تعریف کنند.
۱۲۵
بنیادهای تاریک
ما وارث گذشته ای تاریخی هستیم که بنیادهایش برای ما ناشناخته است. این ناشناخته ماندن گذشته در نزد ما علت دارد.
تقلیب و تحریف وقایعی که از دید تاریخ نگار و تحلیل گر منصف دور بوده است. و در طی اعصار ماضی مدام کژ و کوژ و کوچک و بزرگ شده است. عمق ناپیدای تاریخ و فرهنگ ما بر ما معلوم نیست و ما در روزگار درازی که بر ما گذشته است فاقد ابزار و شرایطی بودیم تا بتوانیم در این دریای بی کران غوص بریم و از دل تاریکی ها بنیادهای تقلیب شده را بیرون بیاوریم. و اگر جز این باشد باید پاسخ داد چرا بعد از تمامی تلاش های انجام شده ما این جای تاریخ و روزگار خود ایستاده ایم. گام نخست این داستان این جاست که بدانیم در مورد بنیادهای فرهنگی تاریخی خود چیز زیادی نمی دانیم. بعد از فهم این ندانستن است که باید دنبال کنیم چگونه می توانیم به اعماق این دریای تاریک برویم و بنیادهای فرهنگی خود را بیرون بیاوریم.
۱۲۶
مشابهت های نادرست
تحقیر مداوم ما توسط غرب؛ تحقیری که ریشه در پیشرفت مداوم آن ها در همه عرصه های فرهنگی و اقتصادی و فنی دارد و درجازدن و بعضاً عقب گردهای مکرر ما در همه عرصه های فرهنگی و اقتصادی و فنی باعث شده است که ما مدام دنبال مشابهت های خودمان با غول ها و قله های غرب بگردیم و بعضاً خودمان را با غرب برابر و حتی با گزافه گویی ها خود را بالاتر از آن ها بدانیم. مولوی را یگانه و بی نظیر و حافظ را برابر و حتی بالاتر از گوته و ملاصدرا را هگل و حتی بالاتر از هگل و ابن سینا را پاستور و حتی بالاتر. کوروش را بنیان گذار حقوق بشر و به سلطنت رسیدن زنان را در دوران سقوط ساسانیان به حساب برابری زن و مرد در دوران ماضی بینگاریم وغرب را وامدار گذشته پر افتخار خود بدانیم. وغرب کنونی را فاقد اخلاق و معنویت و غرق در منجلاب فردیت و منیت بدانیم و در عوض خود را صاحب اخلاق و معنویت به حساب بیاوریم.
۱۲۷
پروتستانیسم
پروتستانیسم یا اصلاح دینی برآمده از این اندیشه بود که ادعای کلیسای کاتولیک مبنی بر میانجی بودن میان خدا و مسیحیان باطل است و تنها راه رستگاری رابطه مستقیم با خدا می باشد و این رابطه منحصراً از طریق ایمان به مسیح میسر می شود.
لوتر استاد تئولوژی دانشگاه ویتنبرگ در سال ۱۵۱۷ صلاحیت غفرانی کلیسا را رد کرد. و جرقه اصلاح دینی زده شد البته این پلاتفرم در زمینه مساعد سیاست آلمان و جنبش هومانیسم به نتیجه رسید.
داستان غفران الهی چه بود
یهودیت غفران الهی را نتیجه عمل به شریعت می دانست اما پولس این نظر را رد کرد و گفت تنها فضل الهی است که می تواند سبب غفران انسان گناهکار بشود و فضل الهی را جانشین عمل به شریعت در دین یهود کرد و اضافه کرد که فضل الهی از طریق ایمان به مسیح ممکن می گردد. پولس، مسیح را رابط بین خدا و انسان دانست و با شکل گرفتن سازمان کلیسایی، کلیسا جانشین مسیح و رابط بین خدا و انسان شد که با گرفتن پول می توانست گناه انسان های گناهکار را ببخشد. پروتستانیسم در جایی مطرح می شود که گناه وجودی و بخشودگی الهی بمیان بیاید. و کشمکش از این جا شروع می شود که بخشودگی الهی توسط کلیسا ست یا با ایمان به عیسی مسیح متحقق می شود. اما در جایی که نه سازمانی کلیسایی وجود دارد و نه رابطه خدا و انسان به این شکل تعریف می شود پروتستانیسم چه محلی ازاعراب دارد.
۱۲۸
دو روایت از یک واقعه
روایت نخست: از مکتوبات آخوند زاده
پس از مرگ حسن صباح، حسن بن محمدبن بزرگ امید معروف به عَلی ذِکرِهِ السلام؛ به معنای درود بر یادش؛ بعنوان سومین داعی اسماعیلی در قلعه الموت به قدرت رسید. وی روزی مومنان را در مصلی جمع می کند و می گوید: ای جماعت من امام زمانم و به اقتضای عقل شریف مکلف هستم خیر و شر و ضلالت شما را بنمایانم. بدانید که عالم قدیم است و زمان نامتناهی، بهشت و دوزخ یک امر خیالی و موهوم است. قیامت هر کسی مرگ اوست و به هر عاقلی لازم است که در باطن به اقتضای بشریت و عقل، شریف و سلیم النفس و نیکوکار باشد. به این چنین شخص مرد راه حق خطاب می شود و در ظاهر هر گونه روش که بجهت معاش و امور دنیوی خود مفید بیند همان روش را بخود شعار سازد. الان تکالیف شرعیه را در خصوص حقوق الله من کلاً از شما ساقط کردم. پس از این آزاد هستید.علم تحصیل کنید. نیکو کار باشید و از نعمات دنیویه در حیات پنج روزه خود بهره برید. طایفه اناث را در حبس و حجاب نگاهداشتن صرف نظر از آن که ظلم عظیم است در حق این نصف بشریت، برای طایفه ذکور نیز خسارت لاتُحصی دارد. و زیاده بر یک زن مگیرید.
روایت دوم: روایت رشیدالدین فضل الله در جامع التواریخ
حسن بن محمد بزرگ امید سومین داعی اسماعیلی الموت پس از حسن صباح، به سبب آشنایی با تعالیم شخص اخیر، انس با عرفان و داشتن شم سیاسی و رهبری از سخت گیری های دینی رایج در الموت می کاهد و متابعان را در ماندن در الموت یا ترک آن آزاد می گذارد. به همین علت میان پیروانش نفوذ و محبوبیت بسیار پیدا می کند. پیروانش از قرار او را امام می پنداشتند.
پس ازمرگ پدرش علی ذکره السلام بر منبر می رود و می گوید:
امام زمان شما را درود و ترحم فرستاد. بندگان خاص و گزیده خویش خواند، بار تکلیف شریعت از شما بر گرفته و شما را به قیامت رسانید آنگاه خطبه ای به عربی ایراد کرد. چنان که حاضران را رقت آوردند؛ به این اسم که سخن امام است.
بعد از منبر فرود آمد و گفت امروز عید قیامت است. از آن گاه ملاحده هفدهم ماه رمضان را عید قیام خواندندی و در آن روز به راح و راحت؛ باده نوشی و تن آسایی شعف نمودند و به لهو و تماشا تظاهر کردندی.