کنکاشی در خوانده ها و شنیده ها – قسمت نوزدهم
محمود طوقی
۱۵۵
شاهرخ مسکوب
شاهرخ مسکوب نویسنده سوگ سیاوش و حماسه جنگ رستم و اسفندیار با آن قلم فاخرش در پاریس در دکانی عکاسی کار می کرد. و در همانجا هم مرد. اما در دل و خاطره ما نمرد.
نثر فاخر و پرخون او ما را به اعماق تاریخ می برد در رزم رستم و اسفندیار، در آن گره گاهی که پهلوانی بزرگ با شاهزاده ای در پی جویای نام و تاج در هم می آمیزند و ما را وارد بخشی از تاریخ می کند که نام برتر از مال و گنج می شود تا ما در روزگار سختی ها و دلتنگی ها بیاد بیاوریم برای نام باید از همه چیز حتی جان گذشت و راه را گم نکنیم.
و در سوگ سیاوش ما را با چهره دیگری از تاریخ و آرزوها و حرمان های مان آشنا می کند که خوبی در برابر بدی رنگ نمی بازد و بر سر پیمان خود می ایستد و می میرد تا از مظلومیت او گیاهی در هر بهار بروید و تا ما بیاد داشته باشیم که خون سیاوش خون منتشر مظلومیت ماست در رگ های تاریخ.
نگاه کنیم به مقدمه او بر رزم رستم و اسفندیار
هزار سال از زندگی تلخ و بزرگوار فردوسی می گذرد. در تاریخ ناسپاس و سفله پرور ما، بیدادی که بر او رفته است، مانندی ندارد. و در این جماعت قوادان و دلقکان که ماییم با هوس های ناچیز و آرزوهای تباه، کسی را پروای کار نیست و جهان شگفت شاهنامه همچنان بر ارباب فضل در بسته و ناشناخته مانده است. اما در این دوران دراز، شاهنامه زندگی صبور خود را در میان مردم عادی این سرزمین ادامه داده است. و هنوز هم صدای گرمش گاه بگاه اینجا و آنجا در خانه ای و قهوه خانه ای شنیده می شود. و در هر حال این زندگی خواهد بود. و این صدا خاموش نخواهد شد. و هر زمان به آوایی و نوایی سازگار مردم همان روزگار فراگوش می رسد. …
… نه عمر رستم واقعی است و نه رویین تنی اسفندیار و نه وجود سیمرغ، اما همه حقیقت است و این تبلور اغراق آمیز آرمان های بشر است در وجود پهلوانانی خیالی. زندگی رستم واقعی نیست. تولد و کودکی و پیری و مرگ او همه فوق بشری است و یا شاید بتوان گفت غیر بشری. ولی با این همه مردی حقیقی تر از رستم و زندگی و مرگی بشری تر از آن نیست. او تجسم روحیات و آرزوهای ملتی است. این پهلوان، تاریخ –آنچنان که رخ داده است– نیست ولی تاریخ است آنچنان که آرزو می شد. و این تاریخ برای شناختن اندیشه های ملتی که سال های سال چنین جامه ای بر تصورات خود پوشاند، بسی گویا تر از شرح جنگ ها و کشتارهاست. از این نظرگاه افسانه رستم، از اسناد تاریخ، نه تنها حقیقی تر بلکه حتی واقعی تر است. زیرا این یکی نشانه ای است از تلاطم امواج و آن دیگری مظهری از زندگی پنهان اعماق.
اما با این همه افسانه رستم تنها ساخته آرزو نیست، واقعیت زندگی در کار است. این نیرومندترین مردان هم در جنگ با سهراب طعم تلخ شکست را می چشد. و در نبرد با اسفندیار در می ماند. و سرانجام مرگ، که چون زندگی واقعی است، او را در کام خود می کشد. حتی اسفندیار بیمرگ نیز شکار مرگ است. واقعیت ریشه این یلان را در دل خود دارد.
پهلوانان شاهنامه مردان آرزویند که در جهان واقعیت بسر می برند. چنان سربلند که دست نیافتنی می نمایند. درختهایی راست و سر به آسمان ولی ریشه در خاک، و به سبب همین ریشه ها، دریافتنی و پذیرفتنی. از جنبه زمینی، در زمین و بر زمین بودن، چون مایند و از جنبه آسمانی تجسم آرزوهای ما و از هر دو جهت تبلور زندگی. واقعیت و گریز از واقعیت آدمی در کار آن هاست و از دیدگاه کمال حقیقتند. اما چنین حقیقتی انعکاس ساده و بی واسطه واقعیت نیست.
شاهرخ مسکوب که بود
در سال ۱۳۰۲ خورشیدی در بابل متولد شد و دوره ابتدایی را در تهران و در مدرسه علمیه گذراند. او از کلاس پنجم ابتدائی مطالعه رمان و آثار ادبی را شروع کرد. سپس در اصفهان ادامه تحصیل داد. پس از پایان تحصیلات دبیرستان در سال ۱۳۲۴ از اصفهان به تهران آمد و در رشته حقوق مشغول به تحصیل شد؛ و در همین سال هاست که به روزنامه «قیام ایران» رفت و به تفسیر اخبار خارجی پرداخت که این «اولین کار نویسندگی» او بود. علاوه براین، مسکوب در این سال ها زبان فرانسه را آموخت.
گرایش او به حزب توده و اشتیاق فراوانش برای دانستن اطلاعات روز و مطالعه مطبوعات چپ فرانسه، یکی از اصلیترین انگیزههای او در این زمینه بود.
فعالیت سیاسی
گرایش سیاسی او به حزب توده باعث شد که در فروردین ماه سال ۱۳۳۰ در آبادان دستگیر و روانه زندان شود. در سال ۱۳۲۷هم مدتی در بازداشت بود. در اردیبهشت همان سال آزاد شد. در اسفند سال ۱۳۳۳ و چند ماه پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ دوباره دستگیرشده و تا اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در زندان ماند. شاهرخ مسکوب در مورد دوران شکنجهاش در زندانهای پهلوی دوم گفته که دو چیز او را زنده نگه داشت، یکی مادرش و دیگری دوستش مرتضی کیوان، که در مهرماه همان سال تیر باران شده بود.
شاهرخ مسکوب پس از تحولات سال ۵۷ ایران را ترک کرد و در مدرسهٔ مطالعات اسلامی پاریس مشغول به کار شد. اما عمر کاری او بعلت تعطیلی مدرسه دیگری نپائید و ناگزیر برای گذران زندگیش در عکاسی خواهرزادهاش مشغول به کار شد. در همان جا هم زندگی می کرد.
شاهرخ مسکوب سرانجام در تاریخ بیست و سوم فروردین به علت ابتلا به سرطان خون در پاریس دیده از جهان فروبست.
کتابشناسی شاهرخ مسکوب:
تألیف
مقدمهای بر رستم و اسفندیار،
سوگ سیاوش: در مرگ و رستاخیز،
در کوی دوست، تهران
مسافرنامه، (با نام مستعارش. البرزی)،
ملیت و زبان: نقش دیوان، دین و عرفان در نثر فارسی،.
گفتوگو در باغ،
چند گفتار در فرهنگ ایران،
دربارهٔ جهاد و شهادت (با نام مستعار کسری احمدی)،
داستان ادبیات و سرگذشت اجتماع،
خواب و خاموشی،
دربارهٔ سیاست و فرهنگ: گفتوگوی علی بنوعزیزی با شاهرخ مسکوب،
شاهرخ مسکوب: کسروی از خرد آغاز میکند و میرسد به بیخردی
بررسی عقلانی حق، قانون و عدالت در اسلام، (با نام مستعار م. کوهیار)
تن پهلوان و روان خردمند
سفر در خواب
روزها در راه
کتاب مرتضی کیوان، بهکوشش شاهرخ مسکوب،
منتشرشده بعد از مرگ
ارمغان مور: جستاری در شاهنامه،
سوگ مادر، تهران
در حالوهوای جوانی: روزهای پیش از روزها در راه (۱۳۴۲–۱۳۴۶)، به کوشش حسن کامشاد،
شکاریم یکسر همه پیشمرگ،
درآمدی به اساطیر ایران،
ترجمه
خوشههای خشم، جان استاینبک، شاهرخ مسکوب با همکاری عبدالرحیم احمدی،
آنتیگون (همراه با «لذت تراژیک» از آندره یونار)، سوفوکل، شاهرخ مسکوب،
ادیپ شهریار، سوفوکل،
پرومته در زنجیر، آشیلوس،
ادیپوس در کلنوس، سوفوکل،
افسانههای تبای (سه تراژدی نامبرده سوفکلس در یک جلد)، سوفوکل،
خاطرات مهرانگیز دولتشاهی: اولین و تنها سفیر زن ایران، مصاحبهکننده: شاهرخ مسکوب،
۱۵۶
وظیفه روشنفکر
نقد نهادهای قدرت
آگاه سازی مردم
تشکل سازی و شبکه سازی
ویژه گی روشنفکر:
شهامت و شجاعت دارد و آماده پرداخت هزینه است
از جامعه قهر نمی کند
ناامید نمی شود؛
به حرکت دائمی و پله پله اجتماع امیدوار است؛
۱۵۷
حقایق نا مکشوف و جهل آدمی
گفته می شود:
حدود چهار میلیارد و پنجاه و هفت میلیون سال قبل تصور می شود که منظومه شمسی ما از یک ابرِ غول پیکرِ چرخان از گاز و غبار به وجود آمد باشد، چیزی که در کیهان شناسی به آن دیسک پیش سیاره ای گفته می شود. خورشید در وسط این دیسک تشکیل شده و سایر سیارات در طی یک فرایند تدریجی در اطراف خورشید تشکیل شدند، در اختر فیزیک به این فرایند برافزایش یا اکسریشن گفته می شود.
گفته می شود:
حدود چهار میلیارد و پنجاه و سه میلیون سال قبل بنا بر فرضیه «بر خورد عظیم» ماه از باقیمانده برخورد بین زمین و یک جرم فضایی در اندازه مریخ که به آن تیا گفته می شود، به وجود آمده است. این برخورد عظیم باعث شده که ترکیبی مواد سازنده زمین و تیا به داخل فضا پخش شده و سرانجام حاصل آن تشکیل ماه بوده است.
۱۵۸
در ستایش نقد
در نقد «سایه روشن های دموکراسی» گفته می شود:
نقد امریکا و نظام انتخاباتی آن بدون شناخت کافی از آن با دگم های گذشته و مخدوش ساختن مرز واقعیت ها باآرمان ها امکان پذیر نیست.
شناخت هر جامعه با شناخت نهادهای آن آداب و رسوم و سنت ها و بالاخره قوانین آن امکان پذیر است و نهادها و قوانین در طی یک زمان طولانی شکل می گیرند. نهادهای اجتماعی در صورت ناکارآمد بودن حذف می شوند ونهادهای کارا و موثر قوی تر جای آن ها را می گیرند.
در عرصه اقتصادی کارآمدی نهادهای اجتماعی در یک جامعه سرمایه داری با پیشرفت ابزار تولید و بهره وری کار سنجیده می شود. با همه نقدها و بی عدالتی ها در طی قرن گذشته امریکا در این عرصه موفق تر بوده است وعلت آن در نهادهای کارآمد بوده است.
اکنون جوامع فوق العاده گوناگون و با نهادها و قوانین و سنت های متفاوت همه تحت عنوان عام سرمایه داری طبقه بندی می شوند. این خصیصه عام بین آن ها بیانگر همه چیز نمی تواند باشد و با این یک مارک تکلیف همه چیز را معین کردن ساده نگری است. وجه مشترک آن ها قانون عام ارزش و صنعت بزرگ و کار مزدوری است که ناشی از استقرار فرماسیون بورژوایی است. و فعلا بدیل آن باید در روند یک تجربه جهانی زاده شود و تابع اراده ما نیست همان طور که گریز از قانون ارزش که بر همه جنبه های زندگی در سرتاسر دنیا حاکم شده است ممکن نیست. و تقسیم کار بدون کار مزدوری ممکن نیست.
تئوریسین های چینی چپ می گویند اگر به همین روال اقتصاد ما پیشرفت کند صد سال دیگر به سوسیالیسم می رسیم. خود را فریب ندهیم فعلا همین آش است و همین کاسه و باید به جای اتوپیا دنبال جوامع عادلانه تر به عنوان سرمشق با رهنمون بود.»
اشکال متدودیک
یکی از اشکالاتی که در نقد هر متنی ما را رها نمی کند ارجاع نکردن دقیق به متن است. این که گفته می شود نقد انتخابات امریکا بدون شناخت کافی باید نشان داد کدام از ارجاعات من به آن چه در امریکا می گذرد با آن چه در امریکا ساری و جاری ست نمی خواند.
بگذریم، برویم بر سر کار آیی نهادها در امریکا. این که این چه دموکراسی است که بین دو حزب تقسیم می شود و تنها سوپر میلیاردرها یا نمایندگان آن ها می توانند در آن شرکت کنند، طرح یک پرسش است باید روی این نکته خم شد. باید دید سهم هر انسان در این فرایندی که نامش را گذاشته اند دموکراسی از آزادی چیست. بر قرار ماندن و بقول مدعیان این دموکراسی کار آمد بودن نهادهای حامیش دلیل درست بودن و انسانی بودن این سیستم نیست.
طرح پرسش از نسبت انسان با حقوق انسانیش که لگدمال چنین سیستم هایی می شد اتوپیا نیست. اگر این پرسش ها نباشد همچنان که نیست جهان در همین منجلابی غوطه خواهد خورد که می خورد. قرار نیست کسی در صور اسرفیل بدمد تا خفته گان از خواب برخیزند.
و در آخر برسیم به همین آش و همین کاسه؛ کافی ست نگاهی بکنیم به خیابان های جهان و ببینیم جهان در چه گندابی دارد غوطه می خورد و ببینیم کار جهان در دست چه اجنه ها و دوالپاهایی ست و از خود بپرسیم آیا حق آدمی ست که در چنین شرایطی زیست کند. آن وقت می بینیم که باید این آش و این کاسه را بیکباره بریزیم در زباله دانی تاریخ.
۱۵۹
زمینه های مادی
گفته می شود:
با تجربه سوسیالیسم واقعا موجود و تجربه چین به نظر می رسد که یک وجه تقریبا مغفول از تئوری مارکس برجسته تر شده است و آن این است که بدون ایجاد زمینه های مادی سوسیالیسم یعنی پیشرفت قابل توجه تکنولوژی تولید و وفور همه کالاها ساختمان سوسیالیسم امکان پذیر نیست و این خود مستلزم مهیاشدن زمینه های مادی و تولید دانش است. اقتصاد دانش بنیان پایه این پیشرفت است. بدون انباشت دانش این پیشرفت امکان پذیر نیست و مسلم است که این انباشت مستلزم فعالیت جمعی خلاقانه عموم دانشمندان و تکنیسین ها و کارگران در قالب تشکل ها و نهادهای علمی در روند تولید است.
مسلم است که بورژوازی سعی می کند این پیشرفت ها را در جهت سود بیشتر به کار گیرد اما مقاومت دیگر اقشار و طبقات آن را در درازمدت مهار می کند و با افزایش اتوماسیون در تولید، وفور کالاها بیشتر خواهد شد و هم پای آن احتیاجات نوینی آفریده خواهد شد و این مستلزم خریدار در گستره وسیعی از جامعه است.
وجود قدرت خرید و توانمند شدن افراد برای خرید در بازار شرط پیشرفت روزافزون بورژوازی است و سیستم مجبور به مبارزه با بحران های فزاینده اضافه تولید است. برخلاف پیش بینی ها تا کنون در اکثر اوقات نظام سرمایه از این بحران ها با تمهیدات گوناگون جان سالم به در برده است و هر بحران او را با تجربه تر کرده است .
اضافه تولید، رشد بهره وری کار، اتوماسیون کار و تقسیم کارهای پیچیده در عرصه دانش و پیشرفت اقتصاد دانش بنیان سرنوشت آینده تولید است و با این دورنما باید به سمت و سوی مقابله با جوانب منفی این پیشرفت ها رفت و نه این که هنوز شعارهای قرون گذشته را به شکلی کلیشه مانند تکرارکرد.
۱۶۰
تضاد اصلی
گفته می شود:
بر خلاف پیش بینی مارکس با افزایش روز افزون طبقه متوسط و افزایش کارگران یقه سفید و گسترش خدمات از قطبی شدن جامعه و بحران های اضافه تولید جلوگیری شده است و تضاد جهان امروز بیشتر به تضاد مرکزها و پیرامونی های عقب مانده تبدیل شده است و این تضاد است که امروز مایه اصلی بحران در جهان سرمایه است و مرکزها با میلیتاریسم درجهت مقابله با پیرامونی ها در واقع با بحران تولید مقابله می کنند.
ایران در کانون این تضاد است و سایه آن بر تضادهای داخلی سنگینی می کند.
۱۶۱
کاست یا طبقه
گفته می شود:
با توجه به اینکه روحانیت در دولت دارای قدرت عمده است تحلیل ما از روحانیت نقش قابل توجهی در تحلیل حاکمیت دارد. آیا روحانیت یک کاست است و یا اینکه مثل اقشار دیگر تابع خواستگاه طبقاتی خود است؟ و این که آن را عمدتاً در چه موضع طبقاتی در گذشته و اکنون باید قرار داد. تفاوت اقشار معمولی آن ها با کسانی که در مصدر قدرت هستند در موضع طبقاتی آنان است که باعث گرایشات گوناگون در آن ها می شود و یا اینکه به مثابه یک کاست تابع منافع مشترک خود هستند.
در اینجا نیز نبود تحلیل مشترک و مورد قبول به مواضع متضاد منتقدین وضع موجود می انجامد.
۱۶۲
گفته می شود:
در دوران مشروطه و نهضت ملی شدن نفت به علت وجود گروه های مختلف سیاسی لاجرم گفتگو و جدل و مناقشه فکری بین نحله های مختلف فکری وجود داشت و در میان معتقدین به مذهب با نحله های فکری ملی و چپ چالش هایی فکری در جریان بود که در نهایت غالب معتقدین به مذهب چپ ها را نه به عنوان دشمن که به عنوان رقیب و متحد خود در مبارزه با استبداد و امپریالیسم می دیدند و مناسبات چپ ها و مذهبی ها در دهه چهل بیشتر به صورت همکاری و رقابت بود. اما با وقوع اختلاف ایدئولوژیک در میان پیروان سازمان مجاهدین و حذف فیزیکی مخالفان تغییر و ایدئولوژی سازمان فرصت نادری برای ساواک بوجود آمد تا به اختلاف میان مذهبی ها و چپ ها دامن بزند.
از این مرحله ببعد معتقدین به مذهب سنتی برای جدایی و ضدیت با چپ ها به ساده ترین راه یعنی آموزه های فقهی قرون ماضی متوسل شدند و مفاهیمی مثل کافر و کتب ضاله و نجس بودن انسان های دگر اندیش را رواج دادند و بنابر همین تقسیم بندی دیگر لازم نبود که به کتب ضاله پاسخ دهند بلکه لازم بود که کتب ضاله را معدوم کنند و فضای تفکر را تک صدایی کنند و دیگر نیازی به چالش های فکری با رقبا نبود.
غالب شدن این روند ضربه ای جدی به سیر اندیشه در ایران زد. این آسیب گریبان تمامی طرف های دعوا را در آینده خواهد گرفت.