جستارهایی پیرامون انسان و جامعه (قسمت اول)

 


 

 

جستارهایی پیرامون انسان و جامعه – قسمت اول

محمود طوقی

۱
پیش شرط انقلاب

اهمیت انقلاب در وحله نخست پیروزی آن نیست. هر انقلابی ضرورتاً به پیروزی نمی رسد. پیروزی انقلاب در وجه سیاسی اش آغاز کار است. اما برای پیروزی در فاز دوم انقلاب فاکتورهای دیگری دخیلند که در فاز اول بکار نمی آیند.
پیروزی و شکست در این مرحله بستگی به درجه رشد یافتگی جامعه و تعین و آگاهی طبقاتی طبقات فرودست دارد. در یک جامعه تعین نیافته از نظر طبقاتی و عقب مانده شده از نظر آگاهی سیاسی اجتماعی هر آن ممکن است انقلاب با چالش های جدی روبرو شود.
اما برای داشتن یک انقلاب پیروز آدمی باید پیش از آن که خود را از دست حکومت مستبد رها کند خود به آزادی برسد. برای رسیدن به این آزادی باید آدمی در کلیتش به آن چنان اراده و شهامتی برسد که روح و ذهن خود را از دست زنگارهای جامعه استبدای بشوید و به آن درجه از کمال و معرفت برسد که هر انسان به صرف انسان بودنش محق باشد از تمامی آن چه جامعه و طبیعت در اختیار همگان گذاشته است به تساوی و انصاف و عدل بهره برد. و احساس آزادی بعنوان احساسی یگانه و انسانی در دست و زبان همگان بچرخد و همگان پیش از رهایی از دست استبداد در درون خود به رهایی برسند.

پرسشی که بمیان می آید این است که چرا از انقلاباتی که در دو قرن اخیر افتاده است ما انقلاب پیرزومند نداشته ایم و همه آن ها یا از درون و یا از بیرون متلاشی شده اند.
اهمیت انقلاب در این امر است که پتانیسلی در انسان آزاد می شود و آدمی احساس می کند آزاد است و قادر است جهان را آن گونه که خود می خواهد و اراده می کند بسازد. این احساس احساسی برآمده از انقلاب است. این احساس آدمی را وا می دارد با گردنی کشیده راه برود که در آزادی دارد عمل و زندگی می کند.

پیروزی و شکست انقلاب نه آن که اهمیت نداشته باشد در درجه دوم اهمیت است. مهم این امر است که انقلاب پتانسیلی را در انسان ایجاد و نیرویی را آزاد می کند و فرصت می دهد انسان آزاد بودن را به مثابه یک عامل تاریخی برای در افکندن دنیایی نو در خود تجربه کند.

۲
پارادایم و تبیین حوادث

گفته می شود
رشد شناختی در انسان ها از مراحل مختلفی می گذرد تا به مرحله تفکر منطقی برسد.
در بررسی ها مشاهده شده است که تقریبا حدود پانزده درصد افراد جامعه با موفقیت مراحل مختلف شناختی را که توسط ژان پیاژه روان شناس سوئیسی مرحله بندی شده است کاملًا و درست طی می کنند و بقیه در مراحل تفکر ماقبل منطقی درجا می زنند. در سیر تفکر، کودکان برای خود الگوها و یا طرح واره هایی می سازند این الگوها مدلی برای تبیین کارکرد پدیده های جهان بیرونی هستند ساده ترین الگوهای فکری زنده انگاری جهان بیرون یا تفکر جادویی و کهن الگوهای یونگ است.

این طرح واره ها با جذب اطلاعات و دانش پیشینیان مدام اصلاح می شوند و در نهایت به شکل پارادایم ها و الگوهای فکری و فرهنگی و چهارچوب های فلسفی نظری و قاعده مند برای تبیین جهان خارج به کار گرفته می شوند. جان سختی پارادایم ها و طرح واره ها در ذهن انسان ها ناخوداگاه به حذف اطلاعات ناسازگار با طرح واره های فکری و یا حتی تحریف ناآگاهانه واقعیت ها به صورتی خودکار و اتوماتیک می انجامد. تسلط این طرح واره های ناسازگار با واقعیت بیرون باعث می شود فرد صادقانه دروغ بسازد.

پارادایم دوران
این پارادایم بر ساخته مکتب چپ بود که بر اساس مدل تکامل اجتماعی، جوامع مراحل مختلف تاریخی از کمون اولیه تا سرمایه داری را می پیمودند و به دوران سرمایه داری که می رسیدند دوران گذار به سوسیالیسم آغاز می شد.
در ذهن نسل اول و دوم چپ در ایران با شکل گیری اولین نظام سوسیالیستی و پی ریزی اتحاد شوروی و سپس بلوک سوسیالیستی مفهوم دوران امری مسلم و غیر قابل تردید بود. بر اساس این مفهوم حفاظت از جبهه سوسیالیسم در اولویت بود وآشکارا سویتیسم یکی از اصول اساسی احزاب کمونیست بعد از جنگ اول جهانی بود.
این پارادایم مسلط بود که باعث می شد مهاجران به کشورهای سوسیالیستی که از باورمندان به سوسیالیسم بودند از دیدن نواقص آن جوامع مثل مردم عادی آن کشورها ناتوان باشند و حقیقت را ناآگاهانه برای خود تغییر دهند تا با الگوها و طرحواره های ذهنی شان سازگار شود و در اینجا به صورت واضح می شود مصداق سخن مارکس را مشاهده کرد که ایدئولوژی می تواند حجاب آگاهی باشد.

این مقدمه ای برای واشکافی ذهن نورالدین کیانوری به عنوان یک استالینیست مومن در برخورد با نظام جمهوری اسلامی است. برای کیانوری حفاظت از جبهه جهانی سوسیالیست به ویژه اولین و بزرگترین آن ها یعنی اتحاد شوروی در اولویت نخست بود. و طبق تجربه نهضت های رهایی بخش ملی بعد از جنگ جهانی دوم این نهضت ها را در پیوند با جبهه سوسیالیستی قابل بقاء می دانست و واقعاً در خدمت بقای نظام جمهوری اسلامی و پیروزی وعدم شکست آن می کوشید و در برابر این ‌پرسش که ممکن است همین نظام به سرکوب کمونیست ها بپردازد تلویحاً ابراز می داشت اگر نظام اسلامی نیز مثل کشورهای مشابه در منطقه متحد اتحاد شوروی و ضدامپریالیست باقی بماند و از نظر اقتصادی نیز راه رشد غیرسرمایه داری را در پیش بگیرد و کمونیست ها را هم سرکوب کند ما باز از آن دفاع خواهیم کرد. چنین توجیهی تنها در قالب  تسلط پارادایم دوران به مفهوم استالینی آن ممکن بود.

البته کیانوری قسمتی از سیاست خود را نیز پنهان می کرد و آن این بود که این نظام ممکن است این راه را برنگزیند و برای همین برای روز مبادا در تدارک سازمان مخفی بود اما بر خلاف تبلیغات رایج آن سازمان برای کودتای احتمالی نبود بلکه تضمینی برای ادامه فعالیت در صورت سرکوب بود وی بر خلاف گروه های چپ دیگر به نفوذ و قدرت آن زمان نظام آگاه بود و مقابله و دشمنی آشکار با آن را آن هم به شکل کودتا امکان پذیر نمی دانست ولیکن مثل هر سیاستمدار دیگر به کسب قدرت در آینده ای دورتر می اندیشید.

آیا براستی چنین است؟ باید بیشتر روی این امر اندیشید.

۳
انقلاب در دو معنا

انقلاب واژه ای ست که نخست در نجوم استفاده می شد و در نزد اخترشناسان بمعنای حرکت دائمی، تکراری و اجباری اجرام آسمانی و بازگشت ستارگان به جای اول خود بود.
نخستین بار در قرن هفدهم در ادبیات سیاسی از واژه انقلاب استفاده شد دقیقا با همان معنایی که ریشه در نجوم داشت؛ حرکتی برگشت پذیر به نقطه ای از پیش فرض شده، برگشت پاندولی به نظم از پیش تعیین شده و نسبتا با ثبات.

واژه انقلاب باشکوه برای اولین بار در سال ۱۶۶۰ میلادی به مناسبت بازگشت دوباره پادشاهی پس از فروپاشی پارلمان کرامول استفاده شد. به معنی بازسازی قدرت پادشاه در موقعیت پیشین حقوقی. در آن روزگار مراد از انقلاب بازسازی و احیاء بود.

انقلاب در معنای امروزیش به معنای زیر و رو شدن و عوض شدن ذات و ماهیت یک شیئی است. و به جنبش های اجتماعی که به دگرگونی های اجتماعی منجر می شوند انقلاب می گویند. توماس پین نویسنده رساله عقل سلیم که در باب استقلال امریکا از پادشاهی بریتانیا نوشته شده است نخستین  کسی است که انقلاب را به معنای امروزیش بکار برده است.

۴
ویل دورانت و دوام دولت ها

ویل دورانت در تاریخ تمدن جلد اول می نویسد:

لوازم حکومت سه چیزاست:
خوراک
وسایل جنگی
و اعتماد مردم به حاکم خود

ویل دورانت بقاء و دوام دولت ها را نه در خوراک و وسایل جنگی که در اعتماد مردم می داند و بر این باور است که اگر مردم به حکام خود ایمان نداشته باشند، دولت را قوامی نیست.

۵
آزادی و رهایی

آزادی با رهایی یکی نیست. رهایی پیش شرط آزادی ست.
رهایی در رابطه با خارج شدن از ستم حکومت های استبدادی معنا می یابد اما آزادی بمعنای پای گذاشتن در ساخت یک زندگی سیاسی برای شکل دادن به یک حکومت نوین است.
آزادی نتیجه رهایی ست از ستم یک حکومت استبدادی و وارد شدن به سپهری همگانی ست و شرکت در یک امر عمومی است.
اما نباید از یاد برد که رهایی همیشه ضرورتاً به آزادی تبدیل نمی شد.
اما آرزوی رهایی و آرزوی آزادی ضمن آن که یکی نیستند می توانند در پی هم بیایند و یا هم زمان در فرد متبلور شوند.

اما پیش شرط آزادی سه چیز است:
۱- اشتیاق برای آزادی و تبدیل شدن آن به یک احساس همگانی در جامعه.
۲- احساس دیده شدن، شنیده شدن، به رسمیت شناخته شدن و مورد احترام قرار گرفتن.
۳- رهایی از فقر و نیاز

۶
راه جهنم

پرسشی که آدمی را آزار می دهد این است که چگونه آدم ها علی رغم نیات خیرشان راه به جهنم می برند.
برای توجیه این امر نمی توان تنها به خصائل اشخاص متوسل شد و پلیدی این و آن را علت شمرد و یا خصائل رهبران را عمده کرد. آن گونه که عده ای آن را برجسته می کنند. اشکال در تفکر و نحوه تلقی اشخاص از جهان بیرون است.
اگر در دنیای قدیم این تلقی ها و تفکرات خود را در قالب اعتقادات و جنگ های مذهبی نشان می داد و هنوز هم هست. در دوران جدید به شکل اعتقادات ایدئولوژیک خود را نشان می دهد. در قالب ایدئولوژی است که اعمال ارزش گذاری می شوند و به بد و خوب تقسیم می شوند.
در این قالب برای رسیدن به آن هدف مقدس یا هدف مقدر تاریخ همه اعمال مجاز می شود؛ از ترور و شکنجه و قتل عام و کوچ اجباری یک طبقه گرفته تا قتل عام معتقدان به یک مذهب. این مسئله فقط مختص این یا آن کشور نیست و به صورت یک پدیده عام در قرن بیستم جاری و ساری بوده است. وهنوز هم نمی توان گفت که سیاست های داخلی و یا خارجی غیرایدیولوژیک است .

ستیز منافع متضاد گروه های اجتماعی در عرصه های مختلف برای پوشاندن مقاصد خود به رنگ و لعاب ایدئولوژی نیاز دارند تا بتوانند اذهان مردم را دوباره فریب دهند.

۷
پیش بینی رزا لوگزامبورگ

اواخر تابستان ۱۹۱۸، پس از تصویب قانون اساسی شوروی، رزا لوکزامبورگ در یک نوشته خصوصی که بعدها انتشار عمومی یافت، نوشت: “با سرکوب زندگی سیاسی در سراسر کشور بایستی زندگی در شوراها هم هر چه بیشتر به دست انداز بیافتد. بدون انتخابات عمومی، مطبوعات آزاد و آزادی تجمعات و آزادی بیان، زندگی در نهادهای عمومی می میرد و شبه زندگی در بوروکراسی به تنها فعال مایشاء تبدیل خواهد شد.
زندگی عمومی به تدریج به خواب می رود و تنها تعداد انگشت شمار از رهبران حزبی دارای انرژی بی پایان و ایدآلیسم نامحدود کارها را گردانده و حکومت می کنند و در واقع زیر رهبری آن ها چندین دوجین استعداد های درخشان کارها را رتق و فتق کرده و هرازگاهی برگزیدگانی از طبقه کارگر فراخوانده خواهند شد تا به سخنان رهبران دست بزنند و قرارهای پیشنهادی را به اتفاق آراء تایید کنند. در اساس آن چه بوجود می آید نه دیکتاتوری پرولتاریا بلکه دیکتاتوری انگشت شماری سیاست مدار خواهد بود.

۸
چالش های پیشاروی آدمی

نیروی های سلطه گر آدمی را در چهار گوشه جهان در خود گرفته اند. جدا از نام ها و نشان هایشان هر کدام در پی آنند که از آدمی سرباز و کارگرانی گوش بفرمان بسازند.
تمامی جریانات سطله گر که در زیرپوش های متلونی زندگی می کنند جریان سرمایه را هدایت می کنند.
آدمی برای رهایی اش راهی جز انقلابی دائم در تمامی ابعاد زندگی و ذهن و روح خود ندارد.

۹
انواع مالکیت‌

ما با ۳ نوع مالکیت روبروئیم:
مالکیت شخصی: مالکیتی ست که افراد شخصاً بدست آورده اند. حاصل کار خودشان است و بنیاد استقلال فردی ست. این مالکیت بر ارزش های مصرفی استوار است.
مالکیت خصوصی: که مالکیت بر ابزار تولید است و بر ارزش های مبادله ای استوار است و از درون آن استثمار بیرون می آید.
مالکیت اجتماعی: که با لغو مالکیت خصوصی آغاز می شود و خصلت اجتماعی و طبقاتی مالکیت تغییر پیدا می کند.

محصولات اجتماعی که ارزش مصرفی دارند در حیطه مالکیت شخصی اند و در دایره اجتماعی شدن مالکیت قرار نمی گیرند. مگر زمانی که باعث استثمار دیگری شود. پس زمانی که شعار لغو مالکیت خصوصی داده می شود مراد لغو مالکیت شخصی افراد نیست.
این مالکیت خصوصی با ارزش مبادله ای است که می تواند از قبل کار دیگران به پول بیشتر و انباشت برسد.

۱۰
دو گونه سوسیالیسم‌

ما در گذشته ای نه چندان دور با دو نوع سوسیالیسم روبرو بوده ایم:
سوسیالیسمی که در بلوک شرق در قدرت بود و ام القرایش شوروی بود. و رفرمیست هایی که در اروپا نشو نما می کردند و خود را سوسیال دموکراسی می نامیدند.

سوسیالیسم مدل روسی با این مشخصه ها شناخته می شد:
سرمایه‌داری دولتی
دولتی همه کاره
جامعه ای تک حزبی  و بدون آزادی و دموکراسی
جامعه ای امنیتی
و تلاش برای هژمونی جهانی

سوسیالیسم اروپایی یا سوسیال دموکراسی با این مشخصه ها شناخته می شد:
باور به سرمایه داری
همکاری با دولت ها
نفوذ در سندیکاها
تجدیدنظر طلبی در اصول
تبلیغ این امر که با معقول کردن سرمایه می توان به سوسیالیسم رسید.