کنکاشی در خوانده ها و شنیده ها – قسمت اول
محمود طوقی
۱
باید برای رها شدن فکری کرد
۱- رگ حیاتی سرمایه داری انباشت مداوم سود و سرمایه است. و این بمعنای آنست که مدام باید از تن زمین و انسان مواد خام و ارزش اضافی کنده شود و حساب های پر ناشدنی سرمایه پر و پرتر شود وگرنه زمین گیر می شود و به تب و سرفه می افتد. و این یعنی شروع بحرانی دیگر که تنها و تنها با کنده شدن بیشتر از تن زمین و انسان درمان پذیر است. این مار ضحاک برای زیستنش چاره ای ندارد جز آن کند که تا کنون کرده است و تا زمانی که جان دارد می کند مگر آن که سرش کنده شود.
۲- زمانی مارکس در مانیفست پیش بینی می کرد سرمایه داری می رود تا تمام کره زمین را فتح کند. از آن پیش گویی زمان زیادی نگذشته است. و سرمایه داری جایی برای کشف و برداشت باقی نگذاشته است وجب به وجب زمین را بدنبال مواد خام اکتشاف کرده است و بنام خود سند زده است و اعماق دریاها را هم از آن خود کرده است و اما این اژدهای هزار سر سیری ناپذیر است.
۳- سرمایه داری در این تصرف زمین و انسان تنها نیست. قانون و فرهنگ و تحمیق توده ها در این تصرف و از آن خود کردن پایه های دیگر زور عریان است.
۴- راه نجات از دست سرمایه داری واقعه ای آخرالزمانی مثل ویروس کرونا نیست. این راه حل ممکن است کل مسئله را برای همیشه پاک کند. بخش آگاه و هوشمند بشریت نیز آن چنان وزنی ندارد که بتواند بر بستر چنین واقعه ای سرمایه داری را از عرش به فرش بیاورد. پس باید چاره ای اندیشید.
۵- سرمایه داری برای زمین و انسان مدت هاست که دیگر به صرفه نیست. اما بدیل آن نقشه ای آماده و شسته رفته نیست. این نقشه باید از دل ضرورت ها و نقادی های این زمانه بیرون بیاید.
۲
بین الملل اول
در سال ۱۸۶۴در تالار سنت مارتین لندن بوجود آمد و بعد از ۱۲ سال بعلت اختلاف بین نظرات مارکس و باکونین در سال ۱۸۷۶ در فیلادلفیا منحل شد.
هسته های نخستین این اتحادیه در انگلستان شکل گرفت جایی که ۷۷ درصد جمعیت ۲۴ میلیونیش کارگر بود، مهد سرمایه داری صنعتی و اولین جنبش سیاسی کارگران، جنبش چارتیسم ها دردهه ۱۸۳۰ در آن جا شکل گرفته بود.
اتفاقی نبود که احساس تشکل و همبستگی بین المللی در این منطقه شکل بگیرد.
تشکل های نخستین
اما طبقه کارگر قبل از رسیدن به بین الملل اول تشکل های دیگری را تجربه کرد
– جامعه دموکرات های برادر در سال ۱۸۴۵ توسط جولیان هارنی در لندن
– انجمن عادلان
– انجمن کمونیست در سال ۱۸۴۷
– کمیته بین المللی کارگران توسط ارنست جونز از رهبران جنبش چارتیست در دهه ۱۸۵۰
– اتحادیه گرایی نوین؛ جنبشی متشکل از رهبران مبارز اصناف که خواهان شرکت فعال کارگران بود در مورد سیاست داخلی و خارجی حکومت ها
فکر نخستین:
فکر نخستین از آن رهبران کارگری انگلیس و فرانسوی بود که منجر به نخستین نشست در سال ۱۸۶۳ در تالار سنت مارتین لندن شد.
ماحصل این نشست توافق برای اعلام انجمن بین المللی کارگران و انتخاب یک کمیته بود برای تدوین آئین نامه و اعلام برگزاری یک کنگره بین المللی در سال ۱۸۶۵.
گرایش های حاضر در نشست:
انگلیسی ها طرفدران اوون چارتیست بودند
فرانسوی ها طرفدار پرودون آنارشیست بودند
ایرلندی ها و لهستانی ها طرفدار مازینی انقلابی دموکرات ایتالیایی بودند
و از آلمان مارکس و یوهان گئورک اکاریوس خیاط شرکت داشتند که طرفدار تشکلی پرولتری و انقلابی بودند. مارکس در این زمان بر این باور بود که عصر انقلاب های کارگری در اروپا فرا رسیده است.
آئین نامه بین الملل اول
در نخستین جلسه کمیته منتخب سه آئین نامه ارائه شد:
جان وستون از طرف داران اوون چارتیست
لوئیجی ولف از هواداران مازینی
لولوب که طرح ادغام دو آئین نامه را داشت
مارکس در این جلسه و جلسه بعد انتقادات خودش را مطرح کرد و کمیسیون از مارکس خواست متن های ارائه شده را ویرایش کند.
طرح پیشنهادی مارکس و نطق افتتاحیه در اول نوامبر ۱۸۶۴ توسط کمیته به تصویب رسید.
نکات مهم آئین نامه انجمن بین المللی کارگران:
۱- رهایی طبقه کارگر باید بدست خود او انجام شود
۲- این رهایی برای لغو هر گونه سلطه طبقاتی ست
۳- هر جنبش سیاسی باید ذیل رهایی اقتصادی طبقه کارگر قرار بگیرد
۴- در نبود همبستگی بین المللی تمامی تلاش ها تا کنون ناموفق بوده است
۵- رهایی کار نه یک مسئله محلی و ملی که یک مسئله بین المللی ست
۳
شوراهای کارگری و گرامشی
در مورد تشکل کارگران از همان آغاز سه دیگاه بود:
– حزب محور
– اتحادیه محور
– شورا محور
گرامشی نخست بر شوراها در مقابل حزب و اتحادیه تاکید داشت اما شکست شورا ها نشان داد که شوراها قدرت برآمدن و گذار به دولت کارگری را ندارند.
و به حزبی مردمی که ریشه های قدرتمند کارگری و دهقانی داشته باشد رسید.
حزبی با یک ساختار دموکراتیک که بتواند شوراها را در بر بگیرد.
گرامشی در مبارزه با بورژازی به ۳ فاز معتقد بود:
– اقتصادی
– سیاسی
– فرهنگی
مبارزه سیاسی نیز به ۳ فاز تقسیم می شد:
– مبارزه برای مهار قدرت بورژازی در پارلمان
– مبارزه در جهت تسخیر قدرت
– مبارزه برای دیکتاتوری پرولتاریا
اشکال شوراهای کارگری و کنترل کارخانه ها آن بود که هم زمان تسخیر قدرت سیاسی را در نظر نداشت.
شورا های مدیریتی یا شورا های مشارکتی
کنترل تولید و کارخانه ها در زمانی که قدرت سیاسی در دست بورژازی است عملی نخواهد بود.
شوراهای مشارکتی؛ از کارگران و کارمندان و مهندسین بعنوان بازوی اتحادیه های کارگری در مدیریت در زمانی که قدرت سیاسی در دست بورژازی است شدنی است .
شورا های کارگری بدون واسطه اتحادیه ها و بدون یک حزب سیاسی رادیکال و یک نظام دموکراتیک امکان بقاء و گذار به سوسیالیسم را ندارد.
۴
زندگی یک شاعر؛ مارینا تسوتایوا
در سال ۱۸۹۲ در مسکو بدنیا آمد. پدرش و مادرش هر دو در عرصه هنر فعال بودند مادرش نوازنده پیانو بود و پدرش بنیان گذار موزه های هنرهای زیبای پوشکین .
۱۷ ساله بود که با سرگئی یفرون ازدواج کرد. که بعد از انقلاب اکتبر به روس های سفید پیوست که با بلشویک ها در حال جنگ بودند.
پنج سال مارینا از شوهرش بی خبر بود. دختر کوچکش در نوانخانه مرد. در سال ۱۹۲۲ به برلین رفت تا به یفرون شوهرش ملحق شود. سه سال در برلین در فقر مطلق بودند. بعد به پاریس رفتند که مرکز روس های مهاجر بود تا شاید از دست طاعون فقر رها شوند.
مارینا نتوانست با مهاجرین تبعیدی رابطه بگیرد و از سویی دیگر شایعه جاسوسی شوهرش برای بلشویک ها نیز ورد زبان ها بود. یفرون بیمار بود و زندگی آن ها از طریق نوشته های مارینا می گذشت. درآمدی که کفاف خرج زندگی آن ها را نمی داد.
در سال ۱۹۲۵ پسرش گئورگی بدنیا آمد. و زندگی سخت و سخت تر شد. الیا دخترش تصمیم داشت به مسکو برگردد. و یفرون هم که شایعه شده بود در قتل یکی از مخالفان بلشویک ها دست داشته است ناچار شد به مسکو برگردد. مارینا از سوی مهاجرین و روزنامه های فرانسوی بایکوت شد و روزگار بر او بدجوری سخت گرفت و مجبور شد در سال ۱۹۳۹ به مسکو بر گردد و این درست مصادف بود با تصفیه های استالینی .
کمی بعد الیا بجرم جاسوسی دستگیر شد و در زیر شکنجه به جاسوس بودن خود و پدرش اعتراف کرد و به ۸ سال کار اجباری و پدرش به اعدام محکوم شد.
با بمباران مسکو توسط آلمان مارینا و پسرش به خانه ای کوچک در روستایی کوچک در شهر کوچک کالابوگا فرستاده شد. بیکاری و فقر به شدت هر چه بیشتر به سراغشان آمد. تلاش مارینا برای انتقال به شهر چیستپول که در اردوگاه هایش یک وعده غذا می دادند بجایی نرسید.
در ۳۱ اوت مارینا با نوشتن سه نامه به زندگی خود خاتمه داد و در ۲ اوت ۱۹۴۲ در گورستان الابوگا به خاک سپرده شد در حالی که ۴۸ سال بیشتر از عمرش نگذشته بود.
انقلاب در مجموع سر آشتی با هنرمندان نداشت. عده ای خودکشی کردند. عده ای به تبعید رفتند. عده ای سکوت کردند. وعده ای دیگر در اردوگاه ها و زندان ها جان سپردند.
۵
دردهای روزگار و ذکر مصیبت ما
چه بار سنگینی است بر این پیکر لاغر فرسوده ما شنیدن مدام و هر روزه صدای فقر و بیماری و دیدن دست بستگی مردم و بسته بودن راه درمان با این بیماری لاعلاج که پنداری سگ بیماری را رها کرده اند و سنگ درمان را بسته اند.
اما در این روزگار کرونایی که دست ما از هر سو بسته است ما با کسانی روبروئیم که دنبال شفایی عاجل اند.
وقتی بیمار خیلی بدحال است و می دانم ادامه عمر برایش کیفیت ندارد و مایه خرج فراوان از انبان تهی خانواده است دست بر سر بیمار می گذارم و ذکر مصیبت می گویم باشد تا گاری های شکسته آسمانی بیایند و او را با خود به ناکجای جهان ببرند و او را خلاص کنند از رنج بیهوده و این تنها دعای ماست که در همه این سال ها خوب مستجاب شده است.
بیماران بسیار بدحالی را که ویزیت می کنم چند روز بعد اعلان ترحیم آن ها را روی دیوارهای شهر می بینم.
این چند روزه که بیماران همه علایم تنفسی و یا گوارشی دارند و مشکوک به کرونا تشخیص افتراقی ها زیاد مطرح نمی شود و در کنار بیماری های دیگر گم می شود. این هم مصیبتی است هم برای پزشک هم برای بیمار.
صبح دو بیمار با سرفه و درد مبهم سینه آمدند یکی بعد از معاینه معلوم شد سکته قلبی کرده بود و آن یکی نارسایی شدید قلبی داشت. نزدیک بود با تشخیص کرونا ردشان کنم.
مجبوریم برویم در دل بیمار برای معاینه و بعد خطر درگیری خود و شاید اطرافیان.
در این اوضاع به فردا اطمینانی نیست.
بحران اقتصادی هم که دیگر قوز بالا قوز است.
بعضی ها هم که اصلاً عین خیالشان نیست این مردم به چه افلاسی افتاده اند.
۶
زیستن در شکاف ها
شکاف اصلی شکاف فقر وغناست و حال اگر درد فقر همراه با ستم ملی باشد می شود آن چه ما در مهاجران افغان می بینیم.
منظره کودک افغان با یک کیسه خیلی بزرگ بر دوش که تا کمر داخل سطل های زباله در شمیرانات خم شده است برای آن ها که در ماشین های چند میلیاردی نشسته اند عادی شده است.
ماشین های بالای میلیارد در برابر حسرت داشتن یک سه چرخه دستی برای حمل زباله برای کودک افغان.
ما اما عادت نمی کنیم چرا که در این شکاف ها زندگی می کنیم و به آن می اندیشیم.
و می بینیم که صاحبان ثروت برای زیستن فرزندانشان در کشورهای مرفه دنیا چه حجمی از ثروتی را که در اینجا کسب کرده اند به آن جا منتقل می کنند.
حقوق بشر شامل حق انتخاب محل سکونت است و درست هم هست اما نه به هر بهاء و هر بهانه ای.
ثروتمند صادر می کنیم و فقر جذب می کنیم.
نیروی کار ارزان است اما نیروی کار مهاجر ارزانتر است و آن ها که ثروت خود را صادر می کنند ارزش اضافی استخراج شده از آن نیروی کار ارزان و ارزان تر و یا رانت منابع طبیعی را صادر می کنند.
حقوق بشر برای آن هایی ست که خونشان رنگین تر است.
۷
راویان تاریخ
تاریخ به روایت تاریخ نگاران هوادار استبداد در همه نحله هایش یک وجه مشترک دارد؛ یک قطب شر یعنی همه مخالفین و یک قطب خیر یعنی خودشان.
هر چه خیر و خوبی است مال آن هاست و طرف مقابل نماینده شیطان است. و تمامی آن ها به شکلی برای توجیه خود به عالم ماورا تکیه می کنند. یکی فره ایزدی دارد و دیگری ارتباطی ویژه با عالم غیب. و بیهوده نیست که دشمنان آن ها شیطان خوانده می شوند.
تاریخ ایران تاریخ هم نوایی استبداد و سنت بوده است ولی با ورود به دوران مدرن تضادهایی بین آن ها به وجود آمد که تاریخ معاصر ما را به شدت تحت تاثیر قرار داد.
اما با تاسف بسیار شناخت روشنفکران از حافظان سنت به شدت ناقص بوده و هست.
برخی به متابعت محض از آن ها پرداختند و بعض دیگر با قصد استفاده از نفوذ آن ها در میان مردم برای پیش بردن پروژه های فکری و سیاسی خود با آن ها متحد شدند.
برای مثال میرزا ملکم خان که از اولین روشنگران دوران قاجار بود هنگامی که برای انجام اصلاحات خود از دربار ناامید شد شروع به نامه نگاری با مراجع عظام کرد تا با کمک آن ها پروژه اصلاحات مدرن را در ایران به پیش برد.
همین تصور در دوران های بعدی به دیگران به ارث رسید که می شود با همکاری حافظان سنت قدیم جامعه را مدرن کرد.
تناقض این پروژه از نظر منطقی بسیار واضح است پروژه ای که در عمل قدرت دوگانه تاریخ ما را یگانه کرد تا نقد گذشته و امر کهنه از رودربایستی و ترس از اعتقادات و تعصبات کهنه مردم رها شود و از ابتدا مثل جوامع دیگر برای ورود به دوران مدرن به نقد دین روی آورد. به آن چه که مارکس روزگاری در مورد اروپا گفت؛ نقد دین پیش شرط تمامی نقد هاست.
۸
نفی یا نقد
گفته می شود
«مدرن نفی سنت نیست مدرن نقد سنت است یعنی نفی در نفی.
از ملکم خان باید یاد گرفت نه از ماشالله آجودانی.
اگر ملکم خان و میرزای نایینی ودیگران به هم نزدیک نشده بودند همین میزان مدنیت را نداشتیم، باید به آینده پرداخت نه به گذشته.
نقد سیاست در این شرایط ما را به اجبار به نقد دین می کشاند نقد دین نفی به یک باره دین نیست بلکه نقد آن جنبه هایی از دین است که بر بنیان آن نیروهای ارتجاعی در مقابل پیشرفت ایستاده اند.
سوسیالیسم امر ایجابی است خود را در نفی یا حتی نقد دین تعریف نمی کند اما بنا به سنت نامرضیه تا آدم ها چپ می شوند به جای تعریف برنامه جایگزین به نفی مذهب می پردازند. باید بیاد داشت که نقد دین به معنی نفی دین نیست.
اما ترس از تکفیر از همان ابتدای رسوخ اندیشه های نو به نوعی باعث فرار از نقد دین و اثرات اجتماعی آن شده است. و این همان پاشنه آشیل انقلاب ۵۷ بود.
طرفداران سنت دینی نیز همیشه نقد دین را به معنای نفی دین از جانب منتقدین دانسته اند تا چماق تکفیر را همیشه بالای سر آن ها نگهدارند. چماقی که شامل تکفیر نواندیشان دینی هم شده است برای مثال هواداران شریعتی که به نقد دین حافظ منافع زر و زور و تزویر می پردازند نیز در خطر تکفیر هستند.»
پروژه انقلاب مشروطه یک پروژه نیمه تمامی بود که بدلایلی چند به آماج های خود نرسید یکی از علت هایش ثقل سنگین سنت بود چه در بعد مشروعه خواهش و چه در بعد مشروطه خواهش که از مشروطه سروری دین را می فهمیدند.
اما در پیوند جریان روشنفکری با نهاد سنت چه در آن زمان و چه در زمان های بعد دیدیم که نهال نازک روشنفکری در برابر درخت کهنسال سنت همیشه و همیشه بازنده است. این فکر غلط را زمانی آدم هایی مثل حیدرخان و تقی زاده فهمیدند که دیر شده بود و ترور شاه سیاه، آخوند بهبهانی هم راه بجایی نبرد. از قدیم هم گفته اند که آزموده را آزمودن خطاست.
۹
راه دشوار
بدون تعریف سوسیالیسم و نقشه راه آن که تنها با خرافهزدایی از مفهومش ممکن است، نمی توان راهی راهبردی نشان داد.
اما نشان دان این راه راه دشواری است. کاری که حزب کمونیست شوروی نتوانست انجام دهد.
باید در بطن مبارزه بود و دید چه کاری عملی است که ما را یگ گام به هدف نزدیک می کند.
یک نگاه برگشت کارخانه ها به دولت و سلب مالکیت از مالکان قبلی و سپس مدیریت دولتی با نظارت کارگری را توصیه می کند.
نگاه دیگر ملی کردن بانک های خصوصی و هلدینگ های بزرگ را راه برون رفت می داند.
و نگاهی دیگر به مدیریت کارگری و مدیریت مشارکتی در تولید باور دارد.
تمامی این نگاه ها در جامعه ای است که تشکل کارگری وجاهت قانونی ندارند و کارگران در همان تشکل های اولیه شان اتمیزه شده اند و قادر نیستند قدرت طبقاتی خود را نشان دهند. راهی سخت و دشوار اما شدنی است.
۹
کرونا و آثار آن
در بحران مواجه با کرونا میلیارد تومان اضافه بر مخارج قبلی بودجه صرف تامین احتیاجات بیمارستان ها شده است.
مطمئناً اگر این بودجه از ابتدا صرف پیشگیری می شد ما نه به این شدت درگیر بیماری بودیم ونه مجبور به صرف بودجه های کلان تر در آینده می بودیم و نه تلفات کنونی را داشتیم.
با همه انتقادات به خاطر زیرساخت بهداشتی کشور و تلاش کادر درمان عملکرد مجموعه کادر درمان در مقابله با بیماری به صورت نسبی در مقایسه با کشورهای مشابه ما بهتر بوده است هر چند هزینه آن از جیب بیماران بوده است و ما مثل همیشه در درمان موفق ولی در پیشگیری ناموفق بوده ایم.
اما آثار اقتصادی این همه گیری و همراهی آن با بیکاری، بحران اقتصادی و تورم بالا با نوعی احساس افسردگی و یاس و نومیدی به آینده همراه شده است.
و متاسفانه ما بیشتر از کرونا با افسردگی و اضطراب و احساس نگرانی مردم نسبت به آینده مواجه هستیم و روزی نیست که در آن برای تخفیف علایم روحی و روانی چندین نسخه داروهای ضد اضطراب وافسردگی ننویسیم.
کرونا تنها تلفات اش درآمار مرگ و میر روزانه نیست این بیماری همراه با بحران وخیم اقتصادی باعث آثار روانی شدید شده است.
بر خلاف تبلیغات رایج این روزها پزشکان پول پارو نمی کنند اندوه و درد و نومیدی و یاس را جارو می کنند و خود نیز علاوه بر خطر کرونا در معرض القاء این بحران های روحی نیز هستند.
۱۰
شعر و بحران مخاطب
شاعر و مخاطب شعر نو شهر و مردم و فرهنگ شهر نشینی است. پس باید نگاه کنیم و ببینیم چرا شعر نو نمی تواند رابطه قدرتمندی با کسانی که شعر برای آن ها گفته شود بگیرد.
۱- تبعید شاعر از جغرافیای سیاسی شهر
فضاهای فرهنگی بروی شاعر امروز بسته است. این فضاها در اختیار کسانی است که ناشاعرند و یا شعر را بخدمت غیر در آورده اند. و شنونده اینان شعر نو از فهم و حوصله شان خارج است .
۲- تبعید شاعر از جغرافیای چاپ و نشر و پخش
هیچ ناشری حاضر به چاپ کتاب شعر نیست. چه بخاطر قیمت پائین کتاب و سود آور نبودن چاپ و پخش کتاب. و چه بخاطر آن که شعر می تواند مسئله ساز باشد. بخاطر چند وجهی بودن شعر و برداشت هایی که می تواند کتاب را وارد ریل تصحیح و خمیر کردن کتاب کند.
پس سرمایه گذاری برای چاپ کتاب شعر نیست. و این سرمایه باید از سوی مولف پرداخت شود. و این برای حداقل ۹۰ درصد از شاعران ممکن نیست.۱۰ درصدی هم که بهر دلیلی توان پرداخت مالی چاپ را دارند وارد بازی وزارت ارشاد و مافیای پخش می شوند.
کتاب مدت ها در بررسی می ماند و یا مجوز نمی گیرد و اگر از این هفت خوان هم بگذرد و به پخش برسد پخش نمی شد.
نگاه کنیم به آن چه این دلالان فرهنگی می گویند:
ما تنها کتاب های خود را پخش می کنیم.
نه کتاب را چاپ می کنند با این بهانه که خریدار ندارد. نه حاضرند کتاب را با سرمایه مولف چاپ کنند. و در آخر سر باز می زنند از پخش کتاب که سودی برای آن ها ندارد.
و در این پروسه خواسته و نخواسته، به عمد یا غیر عمد بخش زیادی از شعر و شاعر از این جغرافیا حذف می شود.
۳- گسیختگی فرهنگی در جامعه ای که از ابتدا هم عادت به کتاب خوانی ندارد
۴- بحران اقتصادی که جایی برای صرف هزینه های متفرقه باقی نمی گذارد
اما تمامی داستان در بیرون از حوزه شعر نیست. پس باید خم شویم روی عوامل داخلی:
۱- انبوه شاعران ناشاعر با شعرهایی سبک و فاقد شعریت چه به حسب کلام و چه به حسب معنا.
۲- پیچیدگی کلام با تصاویری انتزاعی و دور از ذهن و غیر قابل فهم و معنا تحت عنوان شعر پست مدرن، برای تغییر در ذائقه شعری مردم.
۳- عادت تاریخی برای مردمی که شعر را همیشه برای تهییج احساسات خوانده اند. امروز با شعری روبرویند که معنا گریز است و می خواهد خواننده را به تفکر وادارد با اجرایی زبانی، پارگی روایت، فاصله گذاری، و آشنایی زدایی و شالوده شکنی.
و در آخر باید روی این مطلب خم شد که شعر معاصر شعر نخبگان والیت های فرهنگی است نه توده مردم.