کنکاشی در خوانده ها و شنیده ها – قسمت هشتم

 


 

کنکاشی در خوانده ها و شنیده ها – قسمت هشتم

محمود طوقی

 

۶۳
طبقه

طبقه یک رابطه اجتماعی است. و ربطی به میزان پول، سطح تحصیلات و فرهنگ ندارد. طبقه بیان جمعی واقعیت اجتماعی استثمار است، یعنی روشی که استثمار در یک ساختار اجتماعی تجلی می یابد.
طبقه اساسا یک رابطه است، درست مانند سرمایه. یک رابطه اجتماعی تولید و یک طبقه (یک طبقه مشخص) گروهی از افراد یک جامعه است که با موقعیت آن ها در کل سیستم تولید اجتماعی تمیز داده می شود، و بیش از هر چیز بنا بر رابطه آن ها (در درجه اول از نظر میزان کنترل) با شرایط تولید (بمعنای ابزار تولید و شرایط کار) و با طبقات دیگر تعریف می شود.

طبقه سرمایه دار
هر کسی که بر محل کار کنترل اقتصادی دارد، شرایط کار دیگران را دیکته می کند، یا سرمایه ای دارد که می تواند در تولید سرمایه گذاری نماید، بخشی از طبقه سرمایه دار می باشد.

طبقه کارگر
هر کسی که باید نیروی کار خود را در ازای دستمزد بفروشد و قادر به ایجاد مایحتاج زندگی خود نیست، بخشی از طبقه کارگر است.

تعیین طبقه
موقعیت یک فرد از طریق مناسبات یک فرد با کار، ثمرات کار و ابزار تولید تعیین می گردد. طبقه و ثروت مطمئنا با هم ارتباط دارند، اما آن ها یک چیز نیستند. ثروت و فقر، طبقه را تعیین نمی کنند. بلکه تجلی آن است. ما در درآمد یا سبک زندگی منشاء طبقه را نمی بینیم بلکه نتایج طبقه را می بینیم.

طبقه در خود و برای خود
طبقه کارگر تا زمانی که به هویت خود بعنوان یک طبقه پی نبرده است و تنها خود را فروشنده نیروی کار می بیند طبقه ای در خود است.
طبقه  برای خود، زمانی گفته می شود که طبقه به هویت و منافع مشترک خود بعنوان یک طبقه پی برده است و سازمان یافته منافع خود را فعالانه پیگیری می کند.

۶۴
بدیلی دیگر

سرمایه داری شر مطلق نیست هم چنان که خیر مطلق هم نیست. یک راه گریز ناپذیر بوده است در مقطعی از زندگی بشر و گریزی هم از آن نبوده است اما باید دید که آیا ادامه این راه به صلاح بشر هست یا نه.
سرمایه داری انسان را از دل نظامی پوسیده و ناکارآمد بیرون کشید و تولید را وارد ریلی جدید کرد و زندگی بشر را تغییر داد. اما از همان آغاز بر دو پایه ایستاد و به جلو رفت؛ دو پایه زیبا و زشت. و تا امروز بر همین دو پا حرکت کرده است.

طرفداران آن پایه نخست را می بینند که پایه رشد در تمامی عرصه های فنی و تکنولوژیک است که زندگی بشر را در هر لحظه ای تغییر می دهد و می گویند این زیبایی در مقابل آن زشتی پذیرفتنی است.
منتقدین آن پایه دوم آن را می بینند که برپایی جهانی ناعادلانه سرشار از انواع بدی ها و شرارت های ذاتی است؛ فقر بیکاری نابرابری مالی قومی جنسیتی زبانی دینی و قومی و طبقاتی. و سپردن تمامی دارایی های جهان به کمتر از سه در صد و در فقر و فاقه قرار دادن اکثریت جهان.

بدیل های بد
منتقدین نخستین سرمایه داری بر آن بودند که این نظام اسثتثمارگر باید جایش را به نظامی عاری از استثمار و نابرابری بدهد.
انقلاب اکتبر و بعد انقلاب چین و دیگر انقلابات در همین اندیشه عملی شد. اما حاصل کار نظامی ناکارآمد با خشونتی فراگیر بود و در آخر سرمایه داری دولتی جایش را به سرمایه داری بازار آزاد داد با خاطره ای بد در اذهان نسبت به بدیل سرمایه.

یک پرسش
پرسشی که امروز در اذهان می گردد این است که آیا بدیلی ممکن است که نوآوری، رشد و پویایی سرمایه داری را داشته باشد ولی پایه شر و بدیش را نداشته باشد. پایه ای که دارد با تخریب محیط زیست و دامن زدن به نابرابری در همه سطوح زندگی زیستن را برای اکثریت مردم جهان غیر قابل تحمل می کند.

سرمایه‌داری چیست؟
سرمایه داری با هر تعریفی که ذیل آن بیاوریم؛ بازار و مالکیت خصوصی ذات مشخصی دارد. تقسیم جامعه به طبقات و به تبع آن تقسیم تنعمات جامعه بر همین اساس و گسترش بی وقفه و حرکت بسوی انباشت و سود بیشتر.

نقد اخلاقی سرمایه‌داری
در گذشته فرض بر این بود که نقادی جامعه سرمایه داری و گشودن پویه درونی آن برای کارگران و بدنبال آن بر خاستن طبقه کارگر بر علیه سیستمی که استثمار پایه اصلی آن است برای تغییر کافی ست و نیازی به نقد اخلاقی جامعه سرمایه داری نیست. بنظر می رسد در دوران کنونی نقد اخلاقی جامعه سرمایه داری در بسیج هر چه بیشتر نیروها برعلیه آن ضروری ست.

۶۵
قوانین سرمایه‌داری

تولید سرمایه‌داری مهم‌تر از هر چیز آفرینش و انباشت عظیم کالاست.

ارزش مصرفی
هر کالا یک ارزش مصرف دارد. به این معنی که باید برای خریدارش، مصرف و فایده‌ای داشته باشد. ارزش مصرف به خصوصیاتِ فیزیکیِ کالا محدود می‌شود.

ارزش مبادله ای
اما هر کالا با برخورداری از یک ارزش مبادله، ماهیتی دوگانه دارد. در حالی که ارزش‌های مصرف در هر عصری ایجاد شده‌اند، اما تنها مرحلۀ اجتماعی سرمایه‌دارانۀ تولید است که این‌ها را به ارزش‌های مبادله تبدیل می‌کند؛ یعنی اجناسی که نه برای مصرفِ مستقیم، بلکه برای فروش تولید می‌شوند.

کار انسان
رشتۀ مشترک میان همۀ کالاها، صرفِ کار انسان بر تولیدشان است یا به بیان دقیق‌تر خرید توانِ کارِ کارگر از سوی سرمایه‌دار است.

کار اجتماعاً لازم
در هر دوره‌ای تمامی کالاها با استفاده از کارِ متوسط و ماشین‌آلات و روش‌ها، زمان معین و خاصی را برای ساخته شدن به خود اختصاص می‌دهند. این زمان را سطح فنی موجود جامعه تعیین می‌کند. به بیانِ دیگر، همۀ کالاها باید با صرف زمان کار اجتماعاً لازم تولید شوند. بنابر این ارزش هر کالا برابر است با مقدار زمان کار اجتماعاً لازم برای تولید آن.

قیمت
نمودِ نهایی ارزشِ مبادله، پول است؛ قیمت، نمود و تجلیِ پولیِ ارزش است. و از روی زمان کار صرف شده و استهلاک ابزار تولید محاسبه می شود.

مزد
کارگر توان کار خود را می‌فروشد و سرمایه‌دار وارد قراردادی می‌شود تا به کارگر مزد پرداخت کند. توان کار نیز خود یک کالا است و ارزش آن بنا به مدت زمان کار لازم برای تولیدش تعیین می‌شود.

کار منبع ارزش
توانِ کار نیز کالایی مانند سایر کالاها است، اما یک کالای ویژه و خاص. توانِ کار یک نیروی زایندۀ ارزش است، منبعِ ارزش و سرچشمۀ ارزشی بیش از ارزشی که خود دارد.

ارزش اضافی یا سود
این واقعیت که نیمی از کارِ یک روز برای زنده نگاه داشتن کارگر ضروری است، به هیچ رو مانع آن نمی‌شود که کارگر یک روز کامل را کار نکند. بنابر این مازادی که استخراج شده، ارزش اضافی یا سود است. کارِ بی‌مزدِ طبقۀ کارگر؛ و منشأ انباشت سرمایه را شکل می‌دهد.
مبارزۀ طبقاتی‌ای که در محیط کار برای دستمزد بیش‌تر یا سود بیش‌تر تا به آخر پیش می‌رود، هیچ چیز بیش از یک مبارزۀ دائمی بر سر تقسیم ارزش اضافی نیست.
مارکس نخستین کسی بود که منشأ ارزش اضافی را درک کرد. دیگران مثل ریکاردو، اقتصاددان کلاسیک، هرچند این را شناسایی کرده بودند، اما قادر به توضیح کافی منشأش نبودند

ارزش اضافی و ارزش افزوده
ارزش افزوده و ارزش اضافی یکی نیستند.
ارزش اضافی فقط در حوزه تولید و در جاهایی که کارگران‌ استثمار می‌شوند، معنا می یابد.
اما سرمایه‌داری  ارزش اضافی را قبول ندارد و به جای آن ارزش افزوده را به کار می‌برد، ارزش افزوده نه تنها در حوزه تولید، بل‌که در حوزه توزیع، مصرف و خدمات و بازرگانی و تجارت و خرید و فروش کالاها هم روی می‌دهد.

ارزش افزوده
هر افزوده‌یی به سرمایه‌ی «صنعتی»، «تجاری»، «خدماتی» یا پول یا کالاهایی مانند خانه و مستغلات به عنوان ارزش‌افزوده تلقی می‌شود که متکی بر کالایی شدن خود پول است.
ارزش افزوده در اقتصاد دلالی و  سرمایه‌داری تجاری معنا می یابد.

۶۶
تاریخ سلطه

مارکس در مانیفست می گوید: تاریخ بشر چیزی نیست جز تاریخ مبارزه طبقاتی است. به تأسی از مارکس، ماکس وبر می گوید: تاریخ  بشر چیزی جز تاریخ سلطه نیست.
از دیدگاه ماکس وبر (۱۹۲۰-۱۸۶۴) برآمدن قدرت و تطور آن در مراحل مختلف تاریخ یک جنبه اساسی از تاریخ است و بین ثروت و قدرت یک رابطه متقابل برقرار است گاه قدرت وسیله دستیابی به ثروت است و گاه ثروت وسیله دستیابی به قدرت است. بر حسب وضعیت هر جامعه این رابطه بین قدرت و ثروت متغیر است و یکی زیر بنای تحولات می شود.

بعضی از پژوهشگران بر این باورند که نظرات مارکس وبر نزدیکی هایی با شرایط شرق دارد و قابل تعمق است. در شرق  به خاطر دلایلی چند از جمله مسئله ارجحیت آب بر زمین و اهمیت  سیستم آبیاری و حرکت مداوم قبایل و مسئله عمده شدن امنیت  این قدرت مسلط بوده است که وضعیت مالکیت را تعیین می کرده است. و این قدرت بوده است که دستیابی به ثروت را تسهیل می کرده است. پس باید تاریخ ایران را از همان بدایت تا امروز بعنوان قدرت و تحولات قدرت باز خوانی کرد. و در مورد وضعیت کنونی هم  می گویند؛ قدرت برآمده از تحولات دهه های اخیر را نمی توان تنها به زیربنای اقتصادی جامعه و تحولات آن مشروط کرد و در صدد تبیین آن برآمد بلکه باید تحولات اقتصادی را در ذیل قدرت و خواست قدرت و برآیند قدرت تحلیل و تبیین کرد.

وبر خلاف این تفکر رایج که حکومت های معاصر ایرانی را باید ذیل حکومت های بناپارتیسم بررسی کرد با مدل دولت بناپارتی قدرت را نمی توان تحلیل کرد و باید شرایط ویژه ایران را در تبیین خود ملحوظ داشت.
در دولت بناپارتی قدرت مستظهر به پشتیبانی دهقانان است و در تحلیل نهایی دولت منافع طبقات بالایی جامعه را حمایت و هدایت می کند به همین خاطر آن را فراطبقاتی می گویند.
اما دولت در اینجا مستظهر به پشتیبانی قشر روحانی و بورژوازی تجاری و بورژوازی سنتی و خرده بورژوازی غیر مدرن تحت سلطه مذهب است.
تحولات دهه های اخیر مطابق ذهنیت خرده بورژوایی و بورژوازی تجاری و سنتی حاکم  به شکل گیری یک طبقه خرده بورژوای گسترده در بخش خدمات و دلالی و بخش های دولت آشکار و پنهان انجامیده است این طیف وسیع و گسترده دارای ذهنیت مدرن شده است ولی برای امرار معاش مجبور به تظاهر و دنباله روی از قدرت است بورژوازی تجاری نیز با تغییر نسل ذهنیت مدرن یافته است و خواستار پیوستن به بازار جهانی است. یعنی پایگاه عینی قدرت خواست دیگری را در دل دارد اما قدرت حاکم مستقل از آن در پی سوداهای دیگر است و به عبارتی مستقل از پایگاه خود دست به عمل می زند. آن پایگاه در عمل بدنبال چیز دیگری ست ولی قدرت مسلط  منافع آنان را در پیوستن به بازار جهانی فدای خواسته های خود می کند.

این پاشنه آشیل همه تحلیل هایی است که بر اساس جنگ طبقاتی می خواهند وقایع ایران را تحلیل کنند.

این وضعیت یک وضعیت استثنایی در تاریخ ایران نیست و ارجحیت قدرت بر ثروت در بیشتر ادوار تاریخ ایران بارز و نمایان است. و آن ها که در این سده های تاریخی نمی خواستند تابع قدرت مسلط باشند مجبور بودند که به درون خود پناه ببرند چراکه هنوز طبقه ای برای خود و با آگاهی طبقاتی بر علیه قدرت در حاکم  چه در میان برخورداران از ثروت و چه در میان محرومان شکل نگرفته است و وجود خود را در برابر قدرت، بر زمین سیاست استوار نکرده است.
با وجود کانون های متفاوت قدرت در ایران و تو در تویی نهادی قدرت و نوعی ملوک الطوایفی در قدرت و تداخل وظایف و اهداف آن ها با هم تحلیل وضعیت بسیار پیچیده تر می شود و ساده سازی آن به دو قدرت آشکار و پنهان نوعی دور شدن از واقعیت در صحنه است و درک  پویه درونی قدرت را مشکل می کند.

یک نکته
ماکس وبر روشن نمی کند که در پشت ثروت و قدرت که سلطه را در طول تاریخ باز تولید کرده اند کدام طبقه صف کشیده اند. جز آن است که در دوران برده داری جنگاوران برده دار و کدخدایان و قاضیان و رهبران دینی بوده اند که زمین و برده را در تملک خود داشتند و در دوران بعد زمین داران بزرگ و ارباب کلیسا و مذهب و جنگاوران فئودال عامل سلطه بوده اند و در دروان بعد باز با همین داستان رو بروئیم و در پشت سلطه طبقات و منافع طبقات عمل کرده است.

۶۷
پرسش های بیهوده

سرمایه داری تنها بازار آزاد و مالکیت خصوصی نیست. این رویه کار است. باید به ذات آن نگاه کرد که یک ذات طبقاتی است و در این ذات طبقاتی اش نباید تعجب کرد که چرا در خیابان فرشته یک کنسرو مخصوص سگ های بالغ ۵۵۰ هزار تومان است و خوراک همستر از حشرات خشک شده ۲۲۰ هزار تومان است. و یونجه معطری که از کوه های آلپ آمده است یک بسته اش ۳۰۰ هزار توان است.

این مقایسه هم مقایسه بی ربطی است که:
هزینه دو وعده خوراک سگ در یک شهر، برابر است با تمام درآمد ِ ماهانه ی دست کم یک میلیون خانوار چهار نفره در همان شهر و در خیابان های شهری که یک میلیون نفر با درآمد ماهی یک میلیون تومان زندگی می کنند کسانی هستند که سوار لامبور گینی ۱۵ میلیاردی می شوند و در خانه  ۵۰۰ میلیارد تومانی زندگی می کنند.
این پرسش هم پرسش بیهوده ای ست که این سرمایه داری غیر مولد و این قشر نوکیسه که از رانت فربه شده است و تمامی دار و ندار کشور را در دست خود گرفته است دارد به کجا می رود و می خواهد با  ششصد هزار نفر زباله گرد که سیصد هزار نفرشان کودک اند و در طول سال شاید هرگز حتی یک وعده خوراک گوشت آبدار گیر شان نمی آید چه بکند.

این طبقه نه به جایی می رود و نه می خواهد کاری بکند.

۶۸
من اندیشنده

خود را به اندیشیدن زدن واندیشیدن یکی نیست. و این بر می گردد به تنبلی تاریخی ذهنی اندیشنده که در پس هر اندیشیدنی برایش خطری بوده است. یا نبوده است از همان آغاز قالبی که شرایط زیست محیطی برایش فراهم کرده است این بوده است که به اندیشیدن خطر نکند و دنبال غذایی آماده برای  پرسش هایش باشد. این امر دلیل کند ذهنی تاریخی ما نبوده است. ما در زمان و مکانش نبوغ و نابغه هم داشته ایم و حالا هم داریم. مشکل ما جای دیگری ست. پیکره فرهنگی و ذهنی ما بشکل تاریخی بی پرسش و یا کم پرسش شکل گرفته است.

بهمین خاطر است که فلسفه نداشته ایم. چون اندیشه فلسفی ملزومات خودش را دارد که ما از آغاز فاقد آن بوده ایم. و هرچه که از شرق و غرب عالم از فلسفه بگیر تا هنر بدست ما رسیده است. در قالب فرهنگی و ذهنی خود در آورده ایم. و سعی کرده ایم مسائل را آن گونه بفهمیم تا با زمینه های فرهنگی مان  یگانگی داشته باشد.

ما با اندیشه مشروطه همان کاری را کردیم که با مارکسیسم کردیم. و این امر جدیدی نبود. ما با اندیشه یونانی هم همین کار را کردیم. از هر کدام همان قدر را گرفتیم که لازم داشتیم. و سعی کردیم فلسفه یونانی را لباس شریعت بپوشانیم و پوشاندیم. همان گونه که با اندیشه مشروطه کردیم و خروجی اش آن بود که دیدیم. یا همه کارها را بدست شاه سپردیم که قرار بود شاهی نمایشی باشد. شاهی که به هیچ کس پاسخگو نبود یا بدست سنت سپردیم که با نمایندگانش نظارت کند بر منطبق بودن قوانین با سنت. و عاقبت کار آن بود که نه به فلسفه رسیدیم نه به مشروطه.

۶۹
هوموساپینس ها

گفته می شود سه دسته از انسان نماها حدود صد هزار سال قبل در اروپا و آسیا و افریقا می زیستند ابزار می ساختند و آتش را کشف کرده بودند. این که چرا و چگونه هوموارکتوس وهومونئاندرتال‌‌ها نابود شدند و تنها هوموساپینس ها باقی ماندند بدرستی معلوم نیست.

در مورد خاستگاه هوموساپینس ها هم دو دیدگاه وجود دارد.عده ای بر این باورند که هوموساپنیس ها حدود دویست تا سیصد هزار سال پیش در آفریقا پیدا شدند و از آن جا راهی آسیا و اروپا شدند. و عده ای دیگر خاستگاه هموساپینس ها را جز آفریقا در آسیا و اروپا هم می دانند که از هزاره های قبل بموازات هم تکامل یافته اند. و هموساپینس ها بتدریج جای نئاندرتال ها را گرفته اند.
اما  تمامی تاریخ همو ساپینس ها، این آدم نما های هوشمند و ابزارساز برآمدنشان ازآافریقا و کوچ تاریخی شان به آسیا و اروپا نیست. اینان سازندگان تمدن و زندان ها هم هستند. اینان سازندگان اهرام ثلاثه بر دوش بردگان هم هستند. اینان از غار آغاز کردند و حالا در کاخ گذران می کنند. اینان از تبرهای سنگی شروع کردند و امروز به سلاح های لیزری مجهزند. انسان هوموساپینس امروز توانسته است از مرز کهکشان خارج شود اما هنوز نتوانسته است نان به عدالت خورد و بر سفره برادری برابر نشیند و شمشیرش را جز برای قسمت کردن نان بیرون نیاورد.

۷۰
سگ و گربه بازی خانگی

حیوان دوستی و نزدیکی هر چه بیشتر با حیوانات آن هم در جامعه ای که از دیرباز سگ ها و گربه ها را یا می کشتند و یا با پرتاب سنگ برای تفریح آزار می دادند امر میمونی است. کسی که جانوران را آزار می دهد از آزار انسان ها ابایی ندارد و آدم بیماری ست و باید خود را به روانپزشک نشان دهد.

احترام به حیوانات بعنوان بخشی از طبیعت که حیات شان نباید ذیل حیات انسان نگریسته شود ربطی به سگ بازی و گربه بازی و همستربازی و سمندربازی که امروز به نوعی مد تبدیل شده است ندارد.
این  موضوع  نتیجه ی موجودیت، رشد و بالندگی قشر نوکیسه و بی فرهنگ در کشور است. اینجا  دیگر مسئله فقط داشتن سگ و گربه به عنوان پوششی بر تنهایی انسان عصر جدید نیست.

مسئله فقط این  نیست که حالا دیگر “همزیستی انسان با حیوان زیر یک سقف” به جای زندگی در کنار حیوان در دنیا به امری رایج بدل شده است. مسئله  تغییر ماهیت رفتار حیوان در صیانت از خود و حتی آسیب پذیری و حتی رنجِ حیوان، که جدا از طبیعت و طبیعتِ زیستی خود در آپارتمانی زندگی می کند نیست.

مسئله پاسخ دادن به روح ناآرام  انسان عصر جدید و جایگزینی نگهداری از حیوانات بجای مصرف انواع افیون ها و الکل و انواع و اقسام داروهای اعصاب برای روان آسیب دیده در پرتو الیناسیون جهان سرمایه داری نیست.

مسئله  اصلی تبدیل انسان به بردگی  مفتخرانه ی جهانِ مدرن فراسرمایه داری است و این که چگونه و به چه چیزهایی عادت می کند و بعد به این عادات خفت بار و غیر انسانی می بالد و به آن به عنوان یک امر فرهنگی پر و بال می دهد و با الگو کردن آن به عنوانِ  لوازم تشخص و زندگی لاکچری امروزی  برای میلیون ها انسان دیگر از طبقات متوسط و حتی فرودست تبلیغ و ترویج  می شود، آن هم در جهانی با گسل های وحشتناک طبقاتی، رنج و فقر و گرسنگی میلیاردها انسان که در خیابان های این جهان دارند تلف می شوند.