کنکاشی در خوانده ها و شنیده ها – قسمت چهاردهم
محمود طوقی
۱۰۶
جلال آل احمد
گفته می شود چه جای نقد جلال بر ابراهیم گلستان آن هم بعد از پنجاه سال. گلستانی که هر چه بود مثل جلال جانب سنت را نگرفت.
در مقاله ابراهیم گلستان از نگاه جلال آل احمد می خواستم نشان دهم که ابراهیم گلستان که دهان باز می کند همه را به توپ می بندد امروز در پیرانه سر دچار تفرعن و خود بزرگ بینی نشده است از همان دوران خامی و جوانی فکر می کرده است مرکز دنیاست و فلان آسمان سوراخ شده است و از ماتحت آسمان به زمین افتاده است. و نقد جلال بر او هم چنان به قوت خود باقی ست و نقد منصفانه ای ست.(۱)
اما در نقد ما باید یاد بگیریم که از چهار چوب موضوع خارج نشویم. در این مقاله بحث روی مواضع سیاسی جلال آل احمد نیست. این کمترین در دو کتاب آراء و اندیشه های جلال را نقد کرده ام. اما این باعث نمی شود که خط بطلان بکشم بر تمامی کارهای او.
جلال آدمی ذو وجهین بود. داستان نویس خوبی بود و نقدهای خوبی هم بر بعضی از کارها دارد. و نظریاتی هم در دهه پایانی عمرش دارد که قابل نقد و بررسی است.
از یاد نبریم که اگر جلال به سنت رسید و یا به خانه پدریش برگشت علت داشت. این برگشت که برگشتی ارتجاعی و غلط بود بدان خاطر بود که جلال از چپ استالینی حزب توده و از ملی گرایی پسا مصدق سر خورده شده بود و تنها جایی که می توانست بدان پناه ببرد سنت بود که از پتانسیل نهفته درآن غافل بود و فکر می کرد کاری را که چپ استالینی حزب توده و لیبرالیسم جبهه ملی ناتوان از انجام آن بود سنت و در راس آن مذهب می تواند انجام دهد و بدین خاطر در دو کتاب غربزدگی و خدمت و خیانت روشنفکران به بیراهه رفت و حرف هایی زد که نمی بایست می زد. اما این تغافل نقد و توضیح خودش را داد.(۲) و (۳)
۱۰۷
نامه مارکس به جوزف میدمیر؛ مارس ۱۸۵۲
در این نامه مارکس به کسانی که وجود طبقات و مبارزه طبقاتی را برسمیت نمی شناسند برخورد می کند و ضمن تاکید بر ضرورت مطالعه آثار متفکرین بورژوا در مورد مبارزه طبقاتی می گوید تا آنجا که به من برمی گردد، مدعی نیستم که وجود طبقات در جامعه مدرن و یا مبارزه میان آن ها را کشف کرده ام. مدت ها قبل از من مورخین بورژوا تحول تاریخی این مبارزه بین طبقات، و اقتصاددانان بورژوا آناتومی اقتصادی آنرا بیان کرده بودند. در افزوده من عبارت بود از:
۱- نشان دادن اینکه وجود طبقات صرفاً به فاز تاریخی معینی در توسعه تولید گره خورده است.
۲- مبارزه طبقاتی ضرورتاً به دیکتاتوری پرولتاریا می انجامد؛ که این دیکتاتوری خود عبارت از چیزی بیش از گذار به الغاء همه طبقات به یک جامعه بی طبقه نیست.
جوزف میدمیرهمرزم و همسنگر مارکس، ناشر ادبیات کمونیستی در آمریکا که اول بار “هژدهم برومر” را منتشر کرد.
۱۰۸
نقد سلاح و سلاح نقد
پیشاهنگ در نقد خودش از جامعه طبقاتی یک باره با نقد سلاح به میدان نمی آید. کار با سلاح نقد آغاز می شود. تا توده و طبقه بمیدان بیایند و برای زندکی بهتر گام به گام پیشروی کنند ولی سلاح نقد تا جایی برایی دارد. و زمانی که به بن بست می رسد نقد سلاح جای سلاح نقد را می گیرد. چرا؟
به یک دلیل روشن، برای این که نیروی مادی را باید با نیروی مادی کنار زد. گرز فرمانروایی را باید بزور از دست طبقات فرا دست گرفت.
۱۰۹
توده ای شدن تئوری
مسئله اصلی این است که یک تئوری برای آن که به نیرویی مادی تبدیل شود باید توده گیر شود. و پرسش بعدی این است که یک تئوری چگونه توده ای می شود.
پاسخ این است که یک تئوری برای این که به نیرویی مادی تبدیل شود باید توده ای شود و برای این که توده گیر شود باید رادیکال باشد و برای رادیکال بودن باید دست به ریشه ها برد و ریشه تمامی چیزها انسان است.
این پروسه نیازمند یک شرط کافی هم هست و این که واقعیت نیز باید به سمت تئوری میل کند. و برای این که واقعیت به سمت تئوری میل کند ما نیازمند یک نیروی فعال کننده داریم که واقعیت را بطرف تئوری انقلابی سمت و سو دهد.
این عنصر تعیین کننده کسی نیست جز پرولتاریا.
۱۱۰
پژوهش و پیشاهنگ
گفته می شود
«چپ صاحب حقیقت مطلق نیست. شناخت ما از محیط اطراف مان نسبی و ناقص است.
بخش بزرگی از کار شناخت، کار سیاسیون نیست کار پژوهشگران است. سیاسیون باید از نتیجه کار آنان استفاده کنند.
در گذشته چپ ها چون معتقد بودند به ماتریالیسم تاریخی مسلح اند برای خود رسالتی قائل بودند تا در باره همه چیز نظریه پردازی کنند.»
سازمان پیشاهنگ برای تحلیل وضعیت جامعه و رسیدن به استراتژی و تاکتیک خود نیازمند داده ها و پژوهش های روشنی در تمامی ابعاد جامعه خود است، از وضعیت اقتصادی گرفته تا سیاسی و فرهنگی. و این امر روشنی است که پژوهش در تمامی زمینه ها کار یک فرد یا یک حزب نیست. کار بخش های تحقیقی دانشگاه ها و مراکز مستقل است. این پروسه ای ست که در کشورهای پیشرفته کنونی ساری و جاری ست. اما در کشورهای پیرامونی چنین نیست.
دانشگاه سازماندهی شده است برای تربیت تکنسین های کاربلد و تحقیق و پژوهش در آ ن جایی ندارد. بودجه ای هم برای تحقیقات منظور نمی شود. می ماند تحقیقات آدم ها و گروه های مستقل. کارنامه این بخش کارنامه لاغری ست بدین خاطر که یا در نیمه راه بعلت شک و گمان های غلط کارگزاران امنیتی از کار باز می مانند و یا بعلت خود سانسوری پژوهشگران از تبعات کار مدام از وزن حقایق کاسته می شود تا دچار سانسور و تبعات بعدی نشود. در دانشگاه هم راه باز می شود برای تحقیقات بی خطر. تحقیقاتی که بیشتر نبش قبر گورهای تاریخی است. فی المثل تصحیح فلان دیوان از سوی چند محقق. که اصل کار هیچ زمانی نه خوانده می شود و نه بکار می آید.
در یک جامعه با دانشگاهی اخته پیشاهنگ چاره ای ندارد جز آن که بار تمامی جامعه را خود بر شانه های نحیف خود بکشد تا بتواند به تحلیلی جامعه برسد. آن هایی که مدام نق می زدند که تاریخ سی ساله جزنی نوشته شده در زندان یک تاریخ شفایی است خود در زمان های بعد چند تاریخ در قد و قواره او نوشتند.
۱۱۱
پرسش های درست و بحث های مشخص
گفته می شود
واقعیت های اجتماعی پیچیده و غامض اند و بهتر است بجای ارائه راه حل که اغلب هم غلط هستند در جستجوی طرح پرسش های درست باشیم.
گفته می شود
واقعیت های اجتماعی تغییر پذیرند و دانش ما از آن ها محدود و ناقص است پس جایی برای دگم باقی نمی ماند و در نتیجه تئوری های جهانشمول می توانند کهنه شده باشند. و ایدئولوژی به مثابه سیستمی جامع الطراف جامد و بسته دیگری محلی از اعراب ندارد. و باید از حوزه نظریه های عام و مجرد خارج شد و به مدار بحث های مشخص از پدیده های ملموس اجتماعی وارد شد.
۱۱۲
هنرمند و پیشاهنگ
در روزهای پایانی سال ۵۷ و با باز شدن ستاد فدایی هنرمندان بسیاری به ستاد میکده مراجعه می کردند و اعلام آمادگی داشتند تا به نفع چریک ها برنامه اجرا کنند از فریدون فرخزاد بگیر تا سیما بینا و پری زنگنه و محمد رضا شجریان هنرمند پر آوازه و در گذشته امروز.
در آن روز گار با سردی با اینان بر خورد شد که علت داشت. یک سازمان چریکی که از عمر زندگی علنی اش در بین مردم چند روزی بیشتر نگذشته بود هنوز نمی دانست که با این همه هوادار چه کند. و برای برخورد و سازماندهی هنرمندان نیازمند کادرهای برجسته هنری بود که در چنته نداشت. اگر عمر آن روزگار به درازا می کشید و چریک ها فرصت می یافتند خود را در قد و قواره یک حزب علنی نشان دهند بدون شک برخورد با هنرمندان صورت دیگری به خود می گرفت. اما ستادی که به امروز و فردای خود امیدی نداشت نمی توانست فریدون فرخزاد و شجریان و پری زنگنه و سیما بینا را به کول خود بگیرد و به زیرزمین و خانه های تیمی ببرد.
این مقدمه برای آن بود تا برسیم به مرگ شجریان و این که جریانات سیاسی موضع گیری خود را منوط کرده اند به یافتن موضع طبقاتی شجریان و میزان رابطه اش با سازمان های سیاسی.
عیب شجریان در این نیست که در یک برنامه آموزشی دعای ربنا را خوانده است آن هم در جامعه ای که پیکره فرهنگیش دینی است و خود از قاری قرآنی به خوانندگی رسیده است. عیب شجریان این هم نیست که در فلان برنامه اش با فلان مقام حکومتی عکس گرفته است. یک هنرمند در کالیبری ملی که می خواهد در مملکت خود کنسرت اجرا کند خواه ناخواه تنه اش به این یا آن فرد می خورد. عیب شجریان این هم نیست که در حزب کمونیست عضویت ندارد و حاضر نیست تفنگ بردارد و به کوه بزند. بگذریم از این که او را در طیف ملی مذهبی ها بگذاریم و یا به او لقب سفیر فرهنگی فلان و بهمان قلمداد کنیم و یا بگوئیم در مورد فلان قضیه سکوت کرده است بی انصافی و بی اطلاعی است از واقعیت داستان.
عیب شجریان در آن بود که در کشوری زندگی می کرد که حزبی بمعنای واقعی توده ای نداشت تا چتر فراگیر حزب آن چنان گسترده باشد که تمای لایه های فرهنگی جامعه را در خود بگیرد.
حزب کمونیست حزب کمونیست ها فقط نیست. حزبی است که باید جامعه را متقاعد کند می تواند حزب تمامی اقشار باشد. مگر نه این است که خود رهایی طبقه کارگر در قید رها کردن تمامی اقشار از قید و بند نظام طبقاتی است.
۱۱۳
عقل ممیز
روشنفکران بعنوان قشر آگاه و لایه فرهنگی طبقه کارگر باید ایدئولوژی برتر یا عقل ممیز را به توده و طبقه بدهند. و مراد از عقل ممیز ارائه بدیلی برای آینده است.
توده و طبقه اگر به عقل ممیز نرسند و ندانند که چه می خواهند و چرا می خواهند بناچار با غریزه طبقاتی خود حرکت می کنند. و شورش، نه انقلاب رقم خواهد خورد. و فرق بسیار است بین شورش و انقلاب.
پرسش این است اگر برنامه بدیل و حاملین این برنامه وجود نداشته باشند و یا باشند امکان اتصال این بخش با بدنه اجتماع برقرار نشده باشد چه اتفاقی خواهد افتاد.؟
طبقات پایین نه بر اساس عقل ممیز که بر اساس غریزه طبقاتی خود حرکت خواهند کرد. برای داشتن برنامه باید در ابتدا یک تحلیل درست از جهان و مرحله ای از تاریخ که در آن به سر می بریم داشته باشیم و بعد به تحلیل وضعیت خاص کشور خود بپردازیم. در عرصه جهانی باید دید صف بندی ها چگونه و به چه سویی ست و در عرصه داخلی وظیفه عاجل چیست.
۱۱۴
سه گانه ی معروِف پیروان هایک
(نظیر فریدمن و مکتب اقتصادی شیکاگو)، یا مانیفست اقتصاد نئولیبرال که گفته می شود برای کشورهای پیرامونی از سوی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول توصیه می شود:
۱- دولت ها باید تمام قواعد حقوقی و مقررات قانونی موجود بر سر راه انباشت سود را از میان بردارند.
۲- دولت ها باید تمامی دارایی های تحت اختیارشان را به فروش برسانند؛ خصوصی سازی اقتصاد.
۳- دولت ها باید تامین مالی برنامه های اجتماعی و خدماتی، رفاهی را به میزان چشمگیری کاهش دهند، برداشتن چتر حمایتی دولت از سر اقشار آسیب پذیر.
۱۱۵
سرمایه داری در کشورهای پیرامونی
گفته می شود اطلاق سرمایه داری وابسته برای کشورهای پیرامونی دیگر موضوعیت ندارد. شاید چنین باشد اما باید دید این سرمایه داری دارای چه مولفه هایی ست:
اقتدار گراست
غیر دموکراتیک است
عقب مانده است
نفتی است
رانتی است
و رشدی نا موزون دارد.
۱۱۶
انواع روشنفکر
۱- روشنفکر عمومی: که در مورد تمامی مسائل اظهار نظر می کند.
۲- روشنفکر خاص: که در زمینه های تخصصی نظر می دهد. و مراد روشنفکران آکادمیک و دانشگاهی ست.
۳- روشنفکر ارگانیک: به ایدئولوگ طبقه اطلاق می شود.
روشنفکران ارگانیک با رویکردی «کارگزار-محور»، عهده دار اِعماِل هژمونِی نظری و سیاسی بر جامعه هستند و پیش برنده ی پروژه های هژمونیک اند.
بورژوازی و پرولتاریا هر دو روشنفکران ارگانیک خود را دارند.
در واقع، هر طبقه ی فعال اقتصادی روشنفکران ارگانیک خود را پرورش می دهد تا جهان بینی و منافع بخش فعال طبقه خود را فرموله کند.
—————-
۱- ابراهیم گلستان از نگاه جلال آل احمد: نشریه اخبار روز – https://www.akhbar-rooz.com
۲- جدال سنت و مدرنیسم؛ در نقد غربزدگی: کتابخانه نشریه لجور – http://lajvar.se/pdf/jedal-sonat-modernism.pdf
۳- خاستگاه و رسالت روشنفکران؛ در نقد خدمت و خیانت روشنفکران: کتابخانه نشریه لجور – http://lajvar.se/pdf/khastgahe-roshanfekran.pdf